to go to the aid of, to extend help (to), to succor, to succour
مدد رساندن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مساعدة
مترادف و متضاد
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، سودمند واقع شدن، همدستی کردن، مدد رساندن، بهتر کردن، پاره کردن
فرهنگ فارسی
مدد
پیشنهاد کاربران
امدادگر
کلمات دیگر: