کلمه جو
صفحه اصلی

عند

فارسی به انگلیسی

at, near, before, according to

فرهنگ فارسی

ظرف مکان وظرف زمان، به معنی نزد، پیش، نزدیک
نزد پیش نزدیک .
جمع عاند

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (حراض . ) نزد، پیش ، نزدیک .

لغت نامه دهخدا

عند. [ ع ِ ] (ع اِ) قلب و معقول . (اقرب الموارد). قلب و دل و خاطر. (ناظم الاطباء). || ادراک و اطلاع . (ناظم الاطباء).


عند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ (زید را علمی است ). و برای زمان نیز بکار رود، مانند: وافیتک عند مَغیب الشمس (هنگام غروب آفتاب نزد تو آمدم ). و کسر عین در آن فصیح تر از ضمه و فتحه است . و از حروف جاره فقط «من » بر سر آن درآید، مانند: قدمت مِن عنده (از نزد وی آمدم ). «عند» از دو نظر بر «لدی » ترجیح دارد: یکی اینکه «عند» برای ظرف حقیقی و مجازی به کار می رود، دیگر اینکه عند بمعنی مطلق داشتن به کار می رود خواه همراه دارنده باشد و خواه نباشد، مانند: عندی مال ؛ یعنی مالی دارم که خواه آن مال همراه گوینده باشد و خواه همراه او نباشد. در حالی که لدی فقط در صورتی به کار می رود که آن شی ٔ همراه گوینده باشد. اصل استعمال عند، در مورد چیزیست که نزدیک عضو و یا جانبی از جوانب شخص باشد و گویند که مفهوم عند، نهایت و غایت نزدیکی است . عند از نظر معنی در چند مورد به کار می رود که از آن جمله است : بمعنی فضل و احسان ، مانند: فان أتممت عشراً فمن عندک ؛ یعنی اگر ده [ سال ] را کامل کنی آن از [ فضل و احسان ] توست . || بمعنی حکم آید، مانند: عندی هذا أفضل من هذا؛ یعنی در حکم من این برتر از این یکی است . || بمعنی عقیده و رأی ، مانند: عندی کذا؛ یعنی بعقیده ٔ من چنین است . || بمعنی مالکیت و دارندگی ، مانند: عندی مال ؛ یعنی مالی دارم . || برای اغراء و تشویق به کار رود، که در این صورت اسم فعل بحساب می آید، مانند: عندک زید؛ یعنی زید را بگیر. || گاه در غیر معنی ظرفیت بکار رود که در این صورت مراد از آن قلب سلیم و معقول است ، مانند: و من أنتم حتی یکون لکم عِندُ. (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج شود. معانی فارسی «عند» کلماتی از این قبیل باشد: نزد. نزدیک . برِ. سوی . پیش . زی : ایمان آوردند عند آن که آثار و علامات عذاب دیدند. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 3 ص 451). چگونه خدای تعالی عند نزول عذاب ایمان قوم یونس ... قبول کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 51). هیچ از آنجا مفارقت نکردی جز عندحاجتی تا آنکه بالغ شدی . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
- عندالاستطاعة ؛ هنگام توانایی . گاه ِ توانستن .
- عندالاقتضاء ؛ هنگام اقتضا. هنگام مقتضی بودن . آنگاه که اقتضا کند.
- عندالامتحان یکرم الرجل أو یهان ؛ به گاه آزمایش گرامی می شود شخص یاخوار می گردد.
- عندالامکان ؛ اگر بشود. هر زمان بشود. هرگاه بشود. چون ممکن شود. هرگاه ممکن باشد.
- عندالحاجة ؛ هنگام حاجت . وقت حاجت . هنگام نیاز. هنگام ضرورت . چون احتیاج افتد.
- عندالضرورة ؛ اگر لازم باشد. اگر بایستی . هنگام نیاز. هنگام ضرورت . چون احتیاج افتد.
- عند القدرة و الاستطاعة ؛ هنگام توانایی و استطاعت . چون توانایی دست دهد.
- عنداﷲ ؛ نزد خداوند. پیش خدا: این کرده عنداﷲ بی اجر نمی ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عنداﷲ و عندالرسول ؛ نزد خدا و پیغمبر.
- عنداللزوم ؛ هرگاه باید. چون لازم شود. هرگاه لازم شود. وقت لزوم .
- عندالمطالبة ؛ گاه ِ بازخواست . چون مطالبه شود. وقت مطالبه کردن : طلب فلان از من یکصد تومان که عندالمطالبه کارسازی کنم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عِندِم ﱡ زید ؛ مخفف «عندی ام زید» است یعنی مادر زید نزد من است . (از ناظم الاطباء).
- عند مَس ّ الحاجة ؛ وقت احتیاج . هنگام فرارسیدن احتیاج .
- مِن عنداﷲ ؛ از پیش خدای . از نزد خداوند.
- مِن عندی ؛ از پیش خود. از نزد خود.


عند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] ( ع اِ ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید ( نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ ( زید را علمی است ). و برای زمان نیز بکار رود، مانند: وافیتک عند مَغیب الشمس ( هنگام غروب آفتاب نزد تو آمدم ). و کسر عین در آن فصیح تر از ضمه و فتحه است. و از حروف جاره فقط «من » بر سر آن درآید، مانند: قدمت مِن عنده ( از نزد وی آمدم ). «عند» از دو نظر بر «لدی » ترجیح دارد: یکی اینکه «عند» برای ظرف حقیقی و مجازی به کار می رود، دیگر اینکه عند بمعنی مطلق داشتن به کار می رود خواه همراه دارنده باشد و خواه نباشد، مانند: عندی مال ؛ یعنی مالی دارم که خواه آن مال همراه گوینده باشد و خواه همراه او نباشد. در حالی که لدی فقط در صورتی به کار می رود که آن شی همراه گوینده باشد. اصل استعمال عند، در مورد چیزیست که نزدیک عضو و یا جانبی از جوانب شخص باشد و گویند که مفهوم عند، نهایت و غایت نزدیکی است. عند از نظر معنی در چند مورد به کار می رود که از آن جمله است : بمعنی فضل و احسان ، مانند: فان أتممت عشراً فمن عندک ؛ یعنی اگر ده [ سال ] را کامل کنی آن از [ فضل و احسان ] توست. || بمعنی حکم آید، مانند: عندی هذا أفضل من هذا؛ یعنی در حکم من این برتر از این یکی است. || بمعنی عقیده و رأی ، مانند: عندی کذا؛ یعنی بعقیده من چنین است. || بمعنی مالکیت و دارندگی ، مانند: عندی مال ؛ یعنی مالی دارم. || برای اغراء و تشویق به کار رود، که در این صورت اسم فعل بحساب می آید، مانند: عندک زید؛ یعنی زید را بگیر. || گاه در غیر معنی ظرفیت بکار رود که در این صورت مراد از آن قلب سلیم و معقول است ، مانند: و من أنتم حتی یکون لکم عِندُ. ( از اقرب الموارد ) ( از شرح قاموس ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج شود. معانی فارسی «عند» کلماتی از این قبیل باشد: نزد. نزدیک. برِ. سوی. پیش. زی : ایمان آوردند عند آن که آثار و علامات عذاب دیدند. ( تفسیرابوالفتوح رازی ج 3 ص 451 ). چگونه خدای تعالی عند نزول عذاب ایمان قوم یونس... قبول کرد. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 51 ). هیچ از آنجا مفارقت نکردی جز عندحاجتی تا آنکه بالغ شدی. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ).
- عندالاستطاعة ؛ هنگام توانایی. گاه ِ توانستن.
- عندالاقتضاء ؛ هنگام اقتضا. هنگام مقتضی بودن. آنگاه که اقتضا کند.

عند. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) جانب و طرف . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): هو یمشی وسطاً لا عنداً (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ یعنی وی از وسط راه می رود نه از کنار و جانب .


عند. [ ع َ ن ِ ] (ع ص ) طعن عند؛ نیزه ٔ چپ و راست زده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیزه زدن به چپ و راست . (از اقرب الموارد).


عند. [ ع ُ / ع ِ / ع َ ] (ع اِ) ناحیه . (از اقرب الموارد). ناحیه و اطراف . (ناظم الاطباء). کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


عند. [ ع ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَنود. رجوع به عنود شود. || ج ِ عَنید. رجوع به عنید شود.


عند. [ ع ُن ْ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به عاند شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِندَ: نزد
معنی مَّرَدّاً: بازده - نتیجه (درعبارت "وَﭐلْبَاقِیَاتُ ﭐلصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ مَّرَدّاً" : و اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ بازدهی نیکوتر است)
معنی لَمْ یَدَّبَّرُواْ: تدبّر نکرده ونمی کنند -نیاندیشیده و نمی اندیشند - مو به مو مورد بررسی قرارنداده و نمی دهند(در اصل یتدبرو بوده که تا به دال تبدیل شده است از مصدر تدبر به معنای این که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْء...
معنی لَا یَتَدَبَّرُونَ: تدبّر نمی کنید - نمی اندیشید - مو به مو مورد بررسی قرار نمی دهید(کلمه تدبر که فعل یتدبرون مشتق از آن است به معنای این است که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ ﭐللَّهِ...
معنی یَغُضُّونَ: پایین میآورند- آهسته می کنند (کلمه غض به معنای روی هم نهادن پلکهای چشم است و اگر در مورد صوت به کار رود به معنی آهسته کردن صداست مانند عبارت " إِنَّ ﭐلَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ ﭐللَّهِ أُوْلَـٰئِکَ ﭐلَّذِینَ ﭐمْتَحَنَ ﭐللَّهُ قُل...
ریشه کلمه:
عند (۲۰۱ بار)

ظرف است به معنی قرب و نزدیکی. در قرآن مجید در معانی زیر به کار رفته است: 1- ظرف مکان. 2- حکم. 3- بقاء یا حتمی بودن. 4- تقرب. 5- علم. 6- وقت حساب. 7- جانب و ناحیه و غیره. اینک به بعضی از آیات به ترتیب اشاره می‏شودظرف مکان:مثل . . حکم: مثل . . . ظاهراً «عند» در آیات فوق و نظیر آنها به معنی حکم و دستور است یعنی توبه در حکم خدا خوب است و دین در حکم و تقدیر خدا اسلام است و... بقاء یا حتمی بودن: مثل . . ایضاً آیاتیکه «عِنَْدرَبَهِمْ» در آنها راجه به اجر آخرت آمده.ظاهراً مراد از همه آنها حتمی بودن یا جاودان بودن اجر است. تقّرب: مانند . . ظاهراًمراد از این آیات چنانکه راغب گفته تقرّب است که با لفظ «عِنْدَرَبِهِمْ» بیان شده. علم: مثل . می‏شود گفت:مراد از «عند» در این گونه آیات علم خداوندی است. وقت حساب: . . . «عند» دراین گونه آیات وقت حساب را می‏رساند و شاید تقدیرآن «عِنْذَ حِسابِ رَبِکُمْ»و نظیر آن باشد. جانب وناحیه: مثل . . ناگفته نماند «عند» برای ظرف زمان نیز آیدمثل «اَتَیْتُکَ عِنْدَ مَغیبِ‏الشَّمْسِ» ولی در قرآن برای زمان نیامده است ایضاً به معنی اعتقاد آید مثل «عِنْدی اَنَّکَ عادِلٌ».


کلمات دیگر: