کلمه جو
صفحه اصلی

فرمان گذار

فرهنگ فارسی

( صفت ) فرمانده .
فرمان گذارنده، فرمان دهنده، حاکم

فرهنگ معین

( ~. گُ ) (ص فا. ) فرمانده .

لغت نامه دهخدا

فرمان گذار. [ ف َ گ ُ ] ( نف مرکب ) فرمانده. ( آنندراج ). حاکم ورئیس. ( ناظم الاطباء ). مقابل فرمان گزار :
ز گردان سری با سپه شش هزار
بدان جایگه کرد فرمان گذار.
اسدی.
ز ترکان شهی بود فرمان گذار
سپه داشت از جنگیان سی هزار.
اسدی.
فرمان گذار دلبر و طاعت نمای ، من
طاعت نمای داده به فرمان گذار دل.
سوزنی ( دیوان ص 166 ).
چنان بود فرمان فرمان گذار
که برتخت بنشیند آن تاج دار.
نظامی.
رجوع به فرمان گزار شود.

فرهنگ عمید

آن که فرمان او اجرا می شود، فرمان دهنده، حاکم.


کلمات دیگر: