( صفت ) به غایت ترسنده و جبان : هر فرت فروقه به گوشه ای افتاده اند .
پیه گرده . یا یند هیزم و علف
پیه گرده . یا یند هیزم و علف
فروقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) پیه گرده . (فهرست مخزن الادویه ).پیه گرده و دل . (منتهی الارب ). شحم الکلیتین . (اقرب الموارد). || بند کاغذ. || بند هیزم و علف . (منتهی الارب ). || (ص ) جبان شدیدالفزع . رجل و امراءة فروقة؛ یعنی مرد یا زن جبان شدیدالفزع . و این کلمه جمع ندارد و در مثل است رب عجلةتهب ریثا و رب فروقة یدعی لیثاً. (اقرب الموارد).