dirty, filth
فژه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) چرکین چرک آلود پلید : وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت برهاناد از او ایزد جبار مرا .
فرهنگ معین
(فِ ژِ ) (ص . ) چرکین ، چرک آلود.
لغت نامه دهخدا
فژه. [ ف ِ ژِه ْ ] ( ص ) زشت و پلید و درشت. ( برهان ).
فژه. [ ف َ ژَ / ژِ ] ( ص ) شخصی که خود را پیوسته پلید و چرکن دارد و به پلیدیها آغشته کند. ( برهان ) :
این فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد جبار مرا.
بداندیش فرزند و هم شوی کش.
فژه. [ ف َ ژَ / ژِ ] ( ص ) شخصی که خود را پیوسته پلید و چرکن دارد و به پلیدیها آغشته کند. ( برهان ) :
این فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد جبار مرا.
رودکی.
فژه گنده پیری است شوریده هش بداندیش فرزند و هم شوی کش.
اسدی.
|| ( اِ ) دندانه کلیدان را هم گویند. ( برهان ).فژه . [ ف َ ژَ / ژِ ] (ص ) شخصی که خود را پیوسته پلید و چرکن دارد و به پلیدیها آغشته کند. (برهان ) :
این فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد جبار مرا.
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش .
|| (اِ) دندانه ٔ کلیدان را هم گویند. (برهان ).
این فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد از او ایزد جبار مرا.
رودکی .
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش .
اسدی .
|| (اِ) دندانه ٔ کلیدان را هم گویند. (برهان ).
فژه . [ ف ِ ژِه ْ ] (ص ) زشت و پلید و درشت . (برهان ).
فرهنگ عمید
فژاگن: واین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت / برهاناد از او ایزد جبار مرا (رودکی: ۴۹۲ ).
کلمات دیگر: