( اسم ) ۱ - جمع عین چشمها . ۲ - جمع عین چشمه ها .
جایگاهی است در بحرین و علی بن مقرب عیونی شاعر بدانجا منسوب است
(عَ) [ ع . ] (ص .) شور چشم ، بدچشم .
(عُ) [ ع . ] (اِ.) جِ عین ؛ چشم ها.
عیون . (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین و عُیون (ع اِ) شود.
عیون . [ ع َ ] (ع ص ) رجل عیون ؛ مرد نیک چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شورچشم ، یعنی کسی که نظرش ضرر رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شوخ چشم . (دهار). سخت اصابت کننده به چشم . (از اقرب الموارد). ج ، عین ، عُیُن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عیون . [ ع ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در راه بین واسط و مکه ، شامل چشمه های صُماخ و أدَم و مُشَرَّجة، و مردم در آنجا فرودمی آیند. (از معجم البلدان ).
سعدی .
مولوی .
مسعودسعد.
عیون . [ ع ُ] (اِخ ) جایگاهی است در بحرین ، و علی بن مقرب عیونی شاعر بدانجا منسوب است . رجوع به معجم البلدان شود.
عیون . [ ع ُ ] (اِخ ) شهری است دراندلس از اعمال لبلة، مشهور به جبل العیون . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و رجوع به جبل العیون شود.
= عین۱
〈 عیون اعمال: [قدیمی] شغلهای بزرگ؛ کارهای بزرگ.