کلمه جو
صفحه اصلی

شلتاق

فرهنگ فارسی

نزاع ومرافعه، همهمه وغوغا
۱ - نزاع مرافعه . ۲ - همهمه غوغا . ۳ - تعدی تجاوز .

فرهنگ معین

(شَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - مرافعه ، نزاع . ۲ - غوغا، همهمه . ۳ - تجاوز، تعدی .

لغت نامه دهخدا

شلتاق. [ ش ِ / ش َ ] ( ترکی ، اِ ) منازعه با کسی در باب دلایل دروغ. ( ناظم الاطباء ). جنگ و خرخشه. ( غیاث ) :
در جفا ابروی شوخ تو به عالم طاق است
شیوه تو همه جور و ستم و شلتاق است.
میرنجات ( از آنندراج ).
|| تهمت. || نزاع شرعی. || همهمه. غوغا. ( ناظم الاطباء ) :
از خطای عارضش هر روز حکمی میرسد
دوستی با ترکمانان مایه شلتاق شد.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| اجحاف کردن. زور گفتن با چرب زبانی و حقه بازی. سر کسی را کلاه گذاشتن و در معامله چیزی را به او قالب کردن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). اجحاف. ( ناظم الاطباء ). جبر کردن بر کسی. ( آنندراج ). تعدی. تجاوز. ( فرهنگ فارسی معین ).زیاده روی. زیاده بردن سهم نه بوجه و این بیشتر در خوردنیها و چیزهای کم قیمت مستعمل است. زیاده بری. بردن بیش از حق خویش. اشتلم درربودن مال دیگران. زیاده از حق خود بمزاح و حیله های روشن بردن. ( یادداشت مؤلف ).
- شلتاقات ؛ ج ِ شلتاق : و تمام طوائف انسانی را از تکالیف دیوان معاف دانسته به اخراجات و شلتاقات کسی را نیازارند. ( حبیب السیر ).
- شلتاق کردن ؛ اجحاف کردن. زورگویی :
اگرز طرف به تنبان دلم نهد شاید
ز بس که ترک نگاهش به من کند شلتاق.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
ز ناله ٔدل مظلوم بر تو میلرزم
که ترک چشم تو بسیار میکند شلتاق.
ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).
|| ( ص ) شرور. غوغا. بهانه گیر. مردم آزار :
ندارم غیر نقد دل به کف چیزی خداحافظ
دچارم با دغلبازی حریف آزار شلتاقی.
ارادت خان واضح ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. نزاع، مرافعه.
۲. همهمه، غوغا.
۳. اجحاف، تعدی.

پیشنهاد کاربران

بهونه گیری بی دلیل

به معنی جستجوی زیاد به دنبال چیزی: در خیابان شَلتاق میزند - شلتاق زدن به دنبال شوهر و. . .

این کلمه معادل بهانه است، در ترکی امروزی "شیلتاق" گفته می شود.

پایین تر کلمه "talqığ" را می بینید این کلمه در ترکی امروزی به صورت "dalı" به معنی عقب وجود دارد.
کلمه "batsığ" را می بینید که در ترکی امروزی به صورت "batı" وجود دارد.
دوغو هم به صورت توغسو نوشته است.

Divan Luğat T�rk

Şıltaq
Tıldağ

Bu s�zc�k indiki T�rkcədə "şıltaq" formasında qullanılır, bəhanə anlamında

Talqığ
Dalı

Bu s�zc�k yeni T�rkcə'də dalı formasında qullanılır.

İşləri dalı salmaq anlamında qullanılıb.

"batı" s�zc�y�n� də "batsığ" formasında g�rə bilərsiniz.

toğsu = doğu

زیاده ستانی


کلمات دیگر: