کلمه جو
صفحه اصلی

گنجار

فارسی به انگلیسی

rouge

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) سرخاب .

لغت نامه دهخدا

گنجار. [ گ َ ] (اِ) در تداول مردم خراسان ،کثافت و چرک گوشه ٔ چشم و گوشه ٔ لب . (فرهنگ نظام ).


گنجار. [ گ َ ] (اِ) بمعنی غازه باشد و آن سرخی است که زنان برروی مالند. گَنجاره . گَنجر. گَنجره . (فرهنگ رشیدی ).غازه . غَنجار. غَنجره . گلگونه . (سروری ) (برهان ) (آنندراج ). بلغونه . غلغونه . (برهان ). گلاگونه . گلغوانه . گلغونه . (جهانگیری ). آلغونه .آلگونه . والغونه . ولغونه . سرخی . سرخاب . و رجوع به هر یک از این کلمات شود.


گنجار. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی جنوب خاوری فومن و 1000گزی راه فرعی نصیرمحله به شفت واقع شده است . هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی و سکنه اش 200 تن است . آب آن از نهر امامزاده ابراهیم تأمین می شود. محصولات آن عبارت است از: برنج ، ابریشم ، لبنیات و عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


گنجار. [ گ َ ] ( اِ ) بمعنی غازه باشد و آن سرخی است که زنان برروی مالند. گَنجاره. گَنجر. گَنجره. ( فرهنگ رشیدی ).غازه. غَنجار. غَنجره. گلگونه. ( سروری ) ( برهان ) ( آنندراج ). بلغونه. غلغونه. ( برهان ). گلاگونه. گلغوانه. گلغونه. ( جهانگیری ). آلغونه.آلگونه. والغونه. ولغونه. سرخی. سرخاب. و رجوع به هر یک از این کلمات شود.

گنجار. [ گ َ ] ( اِ ) در تداول مردم خراسان ،کثافت و چرک گوشه چشم و گوشه لب. ( فرهنگ نظام ).

گنجار. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن که در 15هزارگزی جنوب خاوری فومن و 1000گزی راه فرعی نصیرمحله به شفت واقع شده است. هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی و سکنه اش 200 تن است. آب آن از نهر امامزاده ابراهیم تأمین می شود. محصولات آن عبارت است از: برنج ، ابریشم ، لبنیات و عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان شال بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

فرهنگ عمید

گلگونه، سرخاب.

دانشنامه عمومی

گنجار، روستایی از توابع بخش احمدسرگوراب شهرستان شفت در استان گیلان ایران است.
این روستا در دهستان احمد سرگوراب قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۸۰ نفر (۱۸۵خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: