(قَ وّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کمانگر، کمان - ساز. ۲ - کماندار.
قواس
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
قواس. [ ق َوْ وا ] ( ع ص ) کمان ساز. کمانگر. ( ناظم الاطباء ) : دست قواس روزگار استوای قدش را به انحنا بدل کرده بود. ( سندبادنامه ص 182 ). || کمان کش. کمان دار. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. کمان ساز، کمان فروش.
۲. کمان دار، کمانگیر.
۲. کمان دار، کمانگیر.
پیشنهاد کاربران
قواس: کمان دار
به اصطلاح امروزی منظور بادیگارد یا همان محافظ شخصی مهم غالبا با مقام سیاسی است.
به اصطلاح امروزی منظور بادیگارد یا همان محافظ شخصی مهم غالبا با مقام سیاسی است.
کلمات دیگر: