شاهد گرفتن به شهادت خواستن
گوا کردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(گُ. کَ دَ ) (مص م . ) شاهد گرفتن ، به شهادت خواستن .
لغت نامه دهخدا
گوا کردن. [ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شاهد گرفتن. به شهادت خواستن :
بدو گفت کین دختر خوب چهر
به من ده به من بر گوا کن سپهر.
که دیگر نگردم به گرد فضول.
بدو گفت کین دختر خوب چهر
به من ده به من بر گوا کن سپهر.
فردوسی.
گوا کرد بر خود خدا و رسول که دیگر نگردم به گرد فضول.
فردوسی.
کلمات دیگر: