(کَ دَ ) (مص ل . ) تباه شدن کار، پریشان شدن .
کراشیدن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
کراشیدن. [ ک َ دَ ] ( مص ) تباه شدن کار. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || پریشان گردیدن. ( برهان ). پریشان گردیدن و مشوش شدن خاطر. پاشیده و منتشر گشتن. ( ناظم الاطباء ). پاشیدن و آشفتن کار. مختل شدن. اختلال یافتن. ( یادداشت مؤلف ) :
بتا تا جدا گشتم از روی تو
کراشیده و خیره شد کار من.
بتا تا جدا گشتم از روی تو
کراشیده و خیره شد کار من.
آغاجی ( از آنندراج ).
|| نابود شدن. ( یادداشت مؤلف ). || خلط از سینه برافکندن بسرفه. ( یادداشت مؤلف ). غراشیدن. گراشیدن. خراشیدن. رجوع به کراشیده و همین مصادر شود.فرهنگ عمید
آشفته و پریشان کردن.
کلمات دیگر: