کلمه جو
صفحه اصلی

غی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) گمراه شدن بیراه شدن ۲ - ( اسم ) گمراهی بیراهی ۳ - فساد خلل ۴ - هلاک نابودی .

فرهنگ معین

(غَ یّ ) ۱ - (مص ل . ) گمراه شدن . ۲ - (اِ مص . ) گمراهی . ۳ - تباهی ، فساد. ۴ - هلاک ، نابودی . ۵ - (اِ. ) نام جایی است در دوزخ .

لغت نامه دهخدا

غی. [ غ َی ی ] ( ع مص ) بیراه شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( مجمل اللغة ). بیراهی. ( مهذب الاسماء ). گمراه گشتن. ( منتهی الارب ). قوله تعالی : فسوف یلقون غیاً ( قرآن 59/19 )؛ یعنی آنان البته به گمراهی و ناامیدی یا به کیفر و عذاب میرسند. یا «غی » وادیی در جهنم است. ( از ناظم الاطباء ) ( تاج العروس ). گمراه شدن. ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). گمراهی. ( غیاث اللغات ).منهمک شدن در جهل و نادانی. ( ناظم الاطباء ). گمراهی ،و افتادن در نادانی و آن خلاف رشد است. ( از اقرب الموارد ). ضلال. ضلالت. غوایت. ( مجمل اللغة ) :
چند کوبی آهن سردی ز غی
دردمیدن در قفس هین تا به کی.
مولوی ( مثنوی ).
گشت قاضی طیره ، صوفی گفت هی
حکم تو عدل است لاشک نیست غی.
مولوی ( مثنوی ).
حوت اگرچه کشتی غی بشکند
دوست را چون ثور کشتی میکند.
مولوی ( مثنوی ).
|| فساد. ( دهار ) ( مجمل اللغة ). خلل و فساد. ( دزی ج 2 ص 232 ). نابراهی و نابسامانی. || هلاک. ( اقرب الموارد ). نابودی و فنا. || نومید شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغة ). || گمراه کردن. اضلال. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : و با آن سرگشتگان روز برگشته که با غی و اضلال او متوجه شقاوت و خسارت میشدند... ( جهانگشای جوینی ).

غی. [ غ َی ی ] ( اِخ ) نام رودی است در دوزخ نعوذ باللّه. ( مهذب الاسماء ). نام وادیی است در دوزخ. ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). وادیی است در دوزخ یا جویی است در آن. ( از منتهی الارب ) ( تاج العروس ) : فسوف یلقون غیاً. ( قرآن 59/19 ). رجوع به معنی اول غی شود.

غی . [ غ َی ی ] (اِخ ) نام رودی است در دوزخ نعوذ باللّه . (مهذب الاسماء). نام وادیی است در دوزخ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). وادیی است در دوزخ یا جویی است در آن . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ) : فسوف یلقون غیاً. (قرآن 59/19). رجوع به معنی اول غی شود.


غی . [ غ َی ی ] (ع مص ) بیراه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار) (مجمل اللغة). بیراهی . (مهذب الاسماء). گمراه گشتن . (منتهی الارب ). قوله تعالی : فسوف یلقون غیاً (قرآن 59/19)؛ یعنی آنان البته به گمراهی و ناامیدی یا به کیفر و عذاب میرسند. یا «غی » وادیی در جهنم است . (از ناظم الاطباء) (تاج العروس ). گمراه شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). گمراهی . (غیاث اللغات ).منهمک شدن در جهل و نادانی . (ناظم الاطباء). گمراهی ،و افتادن در نادانی و آن خلاف رشد است . (از اقرب الموارد). ضلال . ضلالت . غوایت . (مجمل اللغة) :
چند کوبی آهن سردی ز غی
دردمیدن در قفس هین تا به کی .

مولوی (مثنوی ).


گشت قاضی طیره ، صوفی گفت هی
حکم تو عدل است لاشک نیست غی .

مولوی (مثنوی ).


حوت اگرچه کشتی غی بشکند
دوست را چون ثور کشتی میکند.

مولوی (مثنوی ).


|| فساد. (دهار) (مجمل اللغة). خلل و فساد. (دزی ج 2 ص 232). نابراهی و نابسامانی . || هلاک . (اقرب الموارد). نابودی و فنا. || نومید شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || گمراه کردن . اضلال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و با آن سرگشتگان روز برگشته که با غی و اضلال او متوجه شقاوت و خسارت میشدند... (جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

۱. گمراه شدن، گمراهی، ضلالت.
۲. نومیدی.
۳. هلاک، نابودی.

دانشنامه عمومی

(غَ ، غیّ) نام چاهی است پرحرارت در دوزخ ، که هفتاد سال عمق آن است ... ! از ابن عباس روایت شده که:غی وادی است در دوزخ ، هیبت و حرارت آن به اندازه ای است که اگر خداوند امر کند دوزخ را با گرمی و حرارتی که دارد می بلعد و در آن وادی ماری عظیم الجثه است که خداوند او را آفریده و دهان او را مهر زده و آن مار دهان خود را باز نکند مگر به جهت خوردن گوشت بی نمازان و شراب خواران (منبع:الاخبار ص 560) آیه قرآن: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا معنی آیه:بعد از آن (پیامبران) جماعتی آمدند که نماز را تباه ساخته و شهوات نفس را پیروی کردند ، پس آنان زود باشند که بروند در غیّ . سوره مریم - آیه 59



کلمات دیگر: