چرک , فساد , چرک کردن , گنديدن , ريم
قیح
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زرد آب ۲ - ریم ( چرک ) بی آمیزش ۳ - خون ریم چرک پلشت .
فرهنگ معین
(قَ یا قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زردآب . ۲ - ریم (چرک ) بی آمیزش . ۳ - خون ریم ، چرک ، پلشت .
لغت نامه دهخدا
قیح. [ ق َ ] ( ع اِ ) زردآب و ریم بی آمیزش خون. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چرک. مِدَّه. || ( مص ) ریم وزردآب کردن زخم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید
زرداب، ریم، چرک.
کلمات دیگر: