کلمه جو
صفحه اصلی

کژار

فرهنگ فارسی

بمعنی پاره باشد که از دریدن است . یا امر از کژاریدن بمعنی پاره کن .

فرهنگ معین

(کُ ) (اِ. ) چینه دان مرغ .

لغت نامه دهخدا

کژار. [ ک ُ ] ( اِ ) حوصله و چینه دان مرغ. ( ناظم الاطباء ). چینه دان مرغان باشد و به عربی حوصله گویند و به این معنی در فرهنگ جهانگیری با کاف و زای فارسی آمده است. اﷲ اعلم. ( برهان ) ( آنندراج ). کژاژ. شاید مبدل و مقلوب ژاغر باشد. به ضبط صحاح الفرس کژار با کاف تازی آمده با شاهد ذیل از بهرامی سرخسی :
بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی
بیاکنی به پلیدی چوماکیان تو کژار.
در جهانگیری گژاژ و در رشیدی گژار آمده و بیتی بشاهد از شمس فخری نقل کرده است. ( حاشیه برهان چ معین ). در آنندراج بیت ذیل از شمس فخری بعنوان شاهد نقل شده است اما گفته شمس فخری که خود بشاهد لغات بیت یا دو بیتی ساخته است حجت نیست :
چه طائریست همایون همای همت تو
که هفت چرخ ورا دانه ای بود به کژار.

کژار. [ ک َ ] ( اِ ) به معنی پاره باشد که از دریدن است. || ( فعل امر ) امر از کژاریدن به معنی پاره کن. ( از برهان ) ( از آنندراج ). رجوع به کژاریدن شود.

کژار. [ ک َ ] (اِ) به معنی پاره باشد که از دریدن است . || (فعل امر) امر از کژاریدن به معنی پاره کن . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به کژاریدن شود.


کژار. [ ک ُ ] (اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء). چینه دان مرغان باشد و به عربی حوصله گویند و به این معنی در فرهنگ جهانگیری با کاف و زای فارسی آمده است . اﷲ اعلم . (برهان ) (آنندراج ). کژاژ. شاید مبدل و مقلوب ژاغر باشد. به ضبط صحاح الفرس کژار با کاف تازی آمده با شاهد ذیل از بهرامی سرخسی :
بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی
بیاکنی به پلیدی چوماکیان تو کژار.
در جهانگیری گژاژ و در رشیدی گژار آمده و بیتی بشاهد از شمس فخری نقل کرده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). در آنندراج بیت ذیل از شمس فخری بعنوان شاهد نقل شده است اما گفته ٔ شمس فخری که خود بشاهد لغات بیت یا دو بیتی ساخته است حجت نیست :
چه طائریست همایون همای همت تو
که هفت چرخ ورا دانه ای بود به کژار.


فرهنگ عمید

چینه دان مرغ، ژاغر، جاغر.


کلمات دیگر: