( اسم ) دروغ بهتان افترا : منگر سوی آن کسی که زبانش جز خرافات و فریه ندراید ٠
دلو بزرگ فراخ
دلو بزرگ فراخ
(فِ رْ یَ) [ ع . ] (اِ.) دروغ ، بهتان .
(فَ رِ یِ) (اِ.) نفرین ، لعنت .
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع مص ) یک بار شیر دوشیدن . (منتهی الارب ).
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع اِ) دلو بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فردوسی .
کسایی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
امیرمعزی .
سوزنی .
فریه . [ ف ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) لعنت . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). گویند: فریه ٔ خدای به شیطان ؛ یعنی لعنت خدای به شیطان . (برهان ).
- فریه گر . رجوع به مدخل فریه گر شود.
فریة. [ ف ِرْ ی َ ] (ع اِ) دروغ و بهتان . (برهان ). دروغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نفرین؛ لعنت: ◻︎ بهرۀ تو آفرین میشد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحسکیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی: ۴۵۱).
دروغ؛ افترا.