کلمه جو
صفحه اصلی

کرسب

فرهنگ معین

(کَ رَ ) (اِ. ) کرفس .

لغت نامه دهخدا

کرسب. [ ک َ رَ ] ( اِ ) کرفس است و آن رستنی باشد که خورند. ( برهان ). رجوع به کرفس شود. || حبه ای است که در ماست کرده بخورند و به هندی اجمود گویند و در کتب طبی آمده که هرکه کرفس خورده باشد و کژدم او را بگزد بکشد. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ).

کرسب.[ ک َ س َ ] ( اِ ) کَرسَف. أسالیون. ( یادداشت مؤلف ). کرسپ. کرسف. کرشف. کرفس.( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس و اسالیون شود.

کرسب . [ ک َ رَ ] (اِ) کرفس است و آن رستنی باشد که خورند. (برهان ). رجوع به کرفس شود. || حبه ای است که در ماست کرده بخورند و به هندی اجمود گویند و در کتب طبی آمده که هرکه کرفس خورده باشد و کژدم او را بگزد بکشد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).


کرسب .[ ک َ س َ ] (اِ) کَرسَف . أسالیون . (یادداشت مؤلف ). کرسپ . کرسف . کرشف . کرفس .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرفس و اسالیون شود.


فرهنگ عمید

=کرفس

کرفس#NAME?


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۱۲′۳۱″ شمالی ۵۳°۱۹′۴۰″ شرقی / ۳۶٫۲۰۸۶۱°شمالی ۵۳٫۳۲۷۷۸°شرقی / 36.20861; 53.32778
کرسب، روستایی است از توابع بخش دودانگه شهرستان ساری در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان فریم قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۱۹۷نفر (۵۶خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: