کلمه جو
صفحه اصلی

گوالیدن

فارسی به انگلیسی

to creep, to grow, develop, evolve, mature

develop, evolve, grow, mature


فرهنگ فارسی

بالیدن، نموکردن، رشدکردن، به معنی اندوختن وجمع کردن هم گفته شده، کوالیدن هم گفته شدهگوالیده:بالیده، نموکرده
( مصدر ) ( گوالیده گوالد خواهد گوالید گوالنده گوالان گوالیده گوالش ) . ۱ - نمو کردن نشو و نما یافتن بالیدن : ایفاع گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن . ۲ - اندوختن جمع آوردن : بزرگان گنج و سیم و زر گوالند تو از آزادگی مردم گوایی . ( طیان )

فرهنگ معین

(گُ دَ ) (مص ل . ) رشد کردن ، بالیدن .

لغت نامه دهخدا

گوالیدن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) ( از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن. هندی باستان ، وی + ورذ ( نمو کردن ، رشد کردن ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بالیدن و نمو کردن ، اعم از انسان وحیوان. ( برهان ) ( آنندراج ). اِرباء. اِنماء: ایفاع ؛ گوالیدن کودک و نزدیک بلوغ رسیدن. تفالی ؛ گوالیدن گیاه. طَمْی ؛ گوالیدن گیاه. مید. مَیَدان ؛ گوالیدن. ( منتهی الارب ). نتو. نشوء. ( صراح ). نمو. نما. برکت. ریع. فزون شدن. || اندوختن. الفختن. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). انباردن. انباشتن :
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
زمانه از این هردوان بگذرد
تو بگْوال چیزی کز او نگذرد.
شهید.
|| جنبانیدن کودک را برروی دستها و یا زانوها. || جنبیدن از این طرف به آن طرف در راه رفتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. بالیدن، نمو کردن، رشد کردن.
۲. (مصدر متعدی ) اندوختن و جمع کردن: بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۲۰ ).

دانشنامه عمومی

رشد، نمو


جدول کلمات

نمو

پیشنهاد کاربران

یعنی دیروز را مرور کردن وبه فردایی بهتر اندیشدن

تهدید ها را به فرصت تبدیل کردن

ازافتخارات گذشته درجهت پیشرفت وتوسعه کشور سود جستن.

یعنی برشمردن نقاط قوت وهمچنین نقاط ضعف خود

برشمردن نقاط قوت احیانا ضعف خود

شناخت عوامل وموانع رشد انسان

مراحل رشد و بلوغ از کودکی تاعنفوان جوانی سپری کردن.


گوالیدن یعنی پرورش دادن، رشد دادن
نه رشد کردن یا نمو کردن یا. . .
این مثال هم از مانای آن قدری دور است:
( حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) . انباردن. انباشتن :
بزرگان گنج سیم و زر گوالند تو از آزادگی مردم گوالی
یعنی بزرگان سیم و زرشان را پرورش می دهند، اما تو از آزادگی خود، مردم را پرورش می دهی.


کلمات دیگر: