کلمه جو
صفحه اصلی

قنق

فرهنگ فارسی

قونوق: مسافر، مهمان
( اسم ) ۱ - مهمان : صوفیی میگشت در دور افق تا شبی در خانقاهی شد قنق . ۲ - مسافر .

فرهنگ معین

(قُ نُ ) [ تر. = قونوق ] (اِ. ) مهمان ، مسافر.

فرهنگ عمید

مهمان: صوفی ای می گشت در دور افق / تا شبی در خانقاهی شد قنق (مولوی: ۲۰۰ ).

دانشنامه عمومی

ایل قِنِق یا قنیق، یکی از ۲۲ ایل بزرگ اغز بودند که این ایل بر قوم اغوز حاکم بوده و سلطه داشته و شاهزادگان و سرکردگان از میان ایل قنق انتخاب می شدند؛ و رهبر این ایل بر عهده خاندان دقاق (سلجوق) است که توانست طی قرن ۵ هجری با حرکت به سمت غرب، درگیری با سایر ترکان ساکن فرارود و ایران، حکومت سلجوقیان را پایه ریزی کند.
سلجوقیان
فهرست قبایل اغوز
قنق، سنان پاشا

پیشنهاد کاربران

اصل لغت ترکی و به معنی مهمان می باشد و در دیوان مولانا چندین بار استفاده شده است :
خانه خرابی گرفت زانکه قنق زفت بود
هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من
راه قنق را گرفت غیرت و گفتش مرو
جمله افق را گرفت ابر شکر ریز من
*******
لولیکان قنق در کف گوشه تتق
وز تتق آن عروس شاه جهان آمدند
******
گفتم قنقی امشب تو مرا
ای فتنه من شور وشر من
*****
بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی
مه سجده همی کردت ای ایبک خرگاهی


کلمات دیگر: