کلمه جو
صفحه اصلی

متعب

عربی به فارسی

خسته , سير , بيزار , خستگي , باخستگي , خسته کننده , مزاحم , طاقت فرسا


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تعب رنج . ۲ - جای تعب محل رنج جمع : متاعب .

فرهنگ معین

(مَ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تعب ، رنج . ۲ - جای تعب ، محل رنج ، ج . متاعب .

لغت نامه دهخدا

متعب. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) مانده گرداننده. ( آنندراج ). کسی که مانده و خسته می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || زحمت کش و محنت طلب. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). || آکننده و پرکننده ٔآوند. || استخوان پیوند گرفته بازشکسته.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خداوند ستور مانده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

متعب. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) مانده گردیده. ( از منتهی الارب ). مانده و عاجز و خسته. ( ناظم الاطباء ) :
دل را نکرد باید مغرور
تن رانداشت باید متعب.
مسعودسعد.
- بعیر متعب ؛ شتری که یکی از استخوانهای دست و یا پایش شکسته باشد و آن را بسته باشند لیکن آن شتر در حال درد و رنج کشیدن باشد.( از ذیل اقرب الموارد ).

متعب. [ م َ ع َ ] ( ع اِ ) مَتعَبَة. جای تعب و رنج. ( از اقرب الموارد ).

متعب . [ م َ ع َ ] (ع اِ) مَتعَبَة. جای تعب و رنج . (از اقرب الموارد).


متعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) مانده گردیده . (از منتهی الارب ). مانده و عاجز و خسته . (ناظم الاطباء) :
دل را نکرد باید مغرور
تن رانداشت باید متعب .

مسعودسعد.


- بعیر متعب ؛ شتری که یکی از استخوانهای دست و یا پایش شکسته باشد و آن را بسته باشند لیکن آن شتر در حال درد و رنج کشیدن باشد.(از ذیل اقرب الموارد).

متعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مانده گرداننده . (آنندراج ). کسی که مانده و خسته می گرداند. (ناظم الاطباء). || زحمت کش و محنت طلب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || آکننده و پرکننده ٔآوند. || استخوان پیوند گرفته ٔ بازشکسته .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خداوند ستور مانده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


فرهنگ عمید

دچار رنج و تعب.


کلمات دیگر: