( اسم ) گنبد قبه .
خوشاب دندان گردیدن یا خنک شدن روز
شنب . [ ش َ ن َ ] (ع اِمص ) آبداری و خوش آبی و خنکی دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوش آب دندان و سردی آن . (مهذب الاسماء). روشنی دندان . (دهار). صفا و خوشابی دندان . || خنکی دهن .(منتهی الارب ). || تیزی دندان به روشی که کناره ٔ آن به اره ماند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) خجک سپید در دندان . (منتهی الارب ). نقطه های سفید در دندان . (از اقرب الموارد).
شنب . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) خوشاب دندان گردیدن . (منتهی الارب ). شَنِب َ الرجل شَنَباً؛ کان ثغره اَشْنَب فهو شانب علی الاستعمال و شَنیب علی القیاس و اَشْنَب . (از اقرب الموارد). || خنک شدن روز. (منتهی الارب ). شَنِب َ یومُنا؛ سرد شد روز ما، فهو شَنِب و شانب و الاسم الشُنْبة. (از اقرب الموارد).
شنب . [ ش َ ن ِ ] (ع ص ) روز خنک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شنب . [ شَمْب ْ ] (اِ) گنبد. و از این است که گنبدی را که سلطان غازان در آذربایجان ساخته بود شنب غازان خوانند یعنی گنبدغازان . (برهان ) (جهانگیری ). خم بمعنی گنبد است . (انجمن آرا). گنبد باشد. (سروری ) (رشیدی ). گنبد بزرگ . (یادداشت مؤلف ). طاق . قبه . رجوع به شنب غازان شود.
- شنب توحید ؛ محلی در تبریز که صوفیه بدانجا گرد می آمده اند برای ذکر و سماع و غیره . (یادداشت مؤلف ).