کلمه جو
صفحه اصلی

ارته باذ

فرهنگ فارسی

از بزرگان پارس معاصر کوروش بزرگ هخامنشی

لغت نامه دهخدا

ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) از سران معاصر اردشیر دوّم هخامنشی . وی یکی از سه سردار ایرانی است که با آری ُ بَرزَن همدست شده بر اردشیر دوم یاغی شدند. (ایران باستان ص 1047، 1147، 2131 و 2132).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) اَرتاباذ. اَرتاباز. اَردَباز. نام چند تن ایرانی :
1 - فرمانده سپاه خشیارشا. وی در جنگ خشیارشا با یونانیان ، شرکت داشت ( 480 ق. م. ) و با تدبیر خویش در عقب نشینی ، 40000 سربازی را که در جنگ پلاتِه شرکت داشتند نجات بخشید. رجوع به ارته باذ پسر فرناس شود. 2 - فرمانده سپاه داریوش سوم. وی شجاعانه در جنگ اَربِل جنگید و اسکندر او راحاکم باختر ( باکتریان ) کرد ( 330 ق. م. ).

ارته باذ. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) یا اَرتاوَزْد . نام بسیاری از شاهان ارمنستان و مشهورترین آنان ، پسر تیگران ( 50 ق. م. ) است. وی آنتوان را بفریفت و در جنگی که بر ضد پارت ها کرد شکست یافت و سپس تریمویُر روم او رابمصر کشاند و در آنجا کلِه اُپاتر فرمان داد او را بسال 30 ق. م. بکشتند. و رجوع به ایران باستان ص 2301و 2352 شود. || ارته باذ ( آرداوازت - آرتاوازت ) پسر اردشیر ( آرداشس ). وی پس از پدر پادشاه ارمنستان شد. وی از آرارات ( آغری داغ ) همه برادرانش را راند، تا آنان در صفحه ای که متعلق بپادشاه است سکنی نکنند. او فقط «دیران » را، که جانشینش بود، نگاه داشت زیرا پسر نداشت. پس از چند روز سلطنت ، ارداوازت ، هنگامی که بشکار میرفت بعلت دوار که او را دست داد بچاهی افتاد و درگذشت. ( ایران باستان ص 2587 و 2588 ).

ارته باذ. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) از بزرگان پارس معاصر کوروش بزرگ هخامنشی. وی خود را از بنی اعمام کوروش میدانست. وی از جانب کوروش نزد مادیها فرستاده شد تا امر کیاکسار را ابلاغ کند.

ارته باذ. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) یکی از مادیها و از دوستان کوروش بزرگ هخامنشی که در مسابقه اسب دوانی در حضور کوروش پیروز شد. ( ایران باستان ص 428 و 431 ).

ارته باذ. [ اَ ت َ ] ( اِخ ) پسر فَرناس معاصر خشیارشا. او در دربار ایران مورد توجه بود و خشیارشا را تا هلس پونت با شصت هزار تن مشایعت کرد و چون بازگشت بمطیع کردن اهالی پُتی دِ پرداخت ، زیرا مردم آن ناحیه بعد از حرکت خشیارشا از یونان از اطاعت پارس خارج شده بودند. او شهر مزبور را محاصره کرد و تی مُکسِن یکی از مدیران شهر با او قرار داد که شهر را تسلیم کند. چنانکه بعدها معلوم شد مکاتبه این شخص با ارته باذ بدین نحو بعمل می آمد که مراسلات را به تیر وصل میکردند، بطوری که [ پَر ] تیر باشد و آن را بجائی که لازم بود، می انداختند. روزی یکی از چنین تیرها منحرف شد و بشانه یکی از اهالی فرودآمده او را مجروح کرد. مردم دور زخمی جمع شدند و وقتی که تیر را بلند کردند، نامه ای یافتند و آنرا نزد مدیران شهر، که در این موقع یکجا اجتماع کرده بودند بردند. از مضمون نامه معلوم شد که تی مکسن مواضعه با ارته باذ دارد، ولی بملاحظاتی قرار گذاردند که او را مقصر ندانند. محاصره سه ماه طول کشید و روزی مدّ شدیدی در دریا روی داد که مدتی بطول انجامید. پارسیان چون دیدند قسمت هائی از دریا که در زیر آب بود آنگاه مبدل بباتلاقهائی شد، خواستند بشهر پالِّن بروند، ولی پس از اینکه دو خمس راه پیمودند جزری روی داد که بر اثر آن تمام این اراضی مبدل بدریا شد و از پارسیان آنان که نمیتوانستند شنا کنند در آب غرق و عده ای که شنا میتوانستند بدست اهالی پوتی دِ بقتل رسیدند، چه اهالی همینکه پارسیان را در آب دیدند قایقها به آب انداخته بکشتار ایشان پرداختند. پس از آن ارته باذ با باقیمانده سپاه خود نزد مردونیه که در تِسّالی بود، رفت. سپس ارته باذ از لشکر مردونیه جدا شد و بطرف بیزانس رفت. هنگامی که از تسالی عبور میکرد اهالی با نهایت گرمی او را پذیرفتند. او بعد با عجله از تسالی گذشته بمقدونیه درآمد و از آنجا به تراکیه شد و راه را میان بُر کرده خود را به بیزانس رسانید و از راه هلس پونت به آسیاشد. در این حرکت ارته باذ از پلانه تا هلس پونت عده بسیار از سپاهیان او چه از گرسنگی و چه از حمله اهالی تراکیه تلف شدند. رجوع به ایران باستان ص 828 و 829 و 847 و 854 و 857 و 861 و 864 و 895 و 896 شود.

ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) اَرتاباذ. اَرتاباز. اَردَباز. نام چند تن ایرانی :
1 - فرمانده سپاه خشیارشا. وی در جنگ خشیارشا با یونانیان ، شرکت داشت (480 ق . م .) و با تدبیر خویش در عقب نشینی ، 40000 سربازی را که در جنگ پلاتِه شرکت داشتند نجات بخشید. رجوع به ارته باذ پسر فرناس شود. 2 - فرمانده سپاه داریوش سوم . وی شجاعانه در جنگ اَربِل ّ جنگید و اسکندر او راحاکم باختر (باکتریان ) کرد (330 ق . م .).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) یا اَرتاوَزْد . نام بسیاری از شاهان ارمنستان و مشهورترین آنان ، پسر تیگران (50 ق . م .) است . وی آنتوان را بفریفت و در جنگی که بر ضد پارت ها کرد شکست یافت و سپس تریمویُر روم او رابمصر کشاند و در آنجا کلِه اُپاتر فرمان داد او را بسال 30 ق . م . بکشتند. و رجوع به ایران باستان ص 2301و 2352 شود. || ارته باذ (آرداوازت - آرتاوازت ) پسر اردشیر (آرداشس ). وی پس از پدر پادشاه ارمنستان شد. وی از آرارات (آغری داغ ) همه ٔ برادرانش را راند، تا آنان در صفحه ای که متعلق بپادشاه است سکنی نکنند. او فقط «دیران » را، که جانشینش بود، نگاه داشت زیرا پسر نداشت . پس از چند روز سلطنت ، ارداوازت ، هنگامی که بشکار میرفت بعلت دوار که او را دست داد بچاهی افتاد و درگذشت . (ایران باستان ص 2587 و 2588).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) آراداوازت . از ولاة ارمنستان . موسی خورِنی گوید (بند 78): چون اردشیر خبر یافت که یکی ازولاة ارمنی فرار کرده و پسر خسرو (تیرداد) را بجائی امن برده و کشف کرد که این شخص آراداوازت (ارته باذ) از خانواده ٔ مانتاگونی است فرمود تمامی این خانواده را معدوم ساختند، فقط یکی از خواهرهای آراداوازت را «دادجاد» نامی از خانواده ٔ آشوتِس شاخه ٔ کوشار و از اعقاب هاایگ نجات داده بقیصریه برد و در آنجا او را از جهت زیبائیش تزویج کرد. (ایران باستان ص 2608).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) از بزرگان پارس معاصر کوروش بزرگ هخامنشی . وی خود را از بنی اعمام کوروش میدانست . وی از جانب کوروش نزد مادیها فرستاده شد تا امر کیاکسار را ابلاغ کند.


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) از سران وُلاة عهد داریوش سوم هخامنشی و او پدر سه دختر بود:
1 - بَرسین زن مِم نُن سردار یونانی اُخُس که بعد زن غیرعقدی اسکندر شد و از او پسری یافت بنام هِرکول یا هِراکلِس . 2 - آرتونیس ،بقول آرّیان یا ماریا بقول فلوطرخس (پلوتارک )، که زن اِومِن گردید. 3 - اَرتَه کام بقول آریان ، که زن بطلمیوس شد و این بطلمیوس ، ساموفیلاکس نام داشت و او جزبطلمیوس پسر لاگُس والی مصر است . و ظاهراً اوست که شوهر یکی از سه خواهر داریوش سوم بود که در دربار نفوذ بسیار داشت . (ایران باستان ص 1320 و 1322 و 1432 و1434 و 1437 و 1439 و 1440 و 1449 و 1954 و 2018 و 2044).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) پسر فَرناس معاصر خشیارشا. او در دربار ایران مورد توجه بود و خشیارشا را تا هلس پونت با شصت هزار تن مشایعت کرد و چون بازگشت بمطیع کردن اهالی پُتی دِ پرداخت ، زیرا مردم آن ناحیه بعد از حرکت خشیارشا از یونان از اطاعت پارس خارج شده بودند. او شهر مزبور را محاصره کرد و تی مُکسِن یکی از مدیران شهر با او قرار داد که شهر را تسلیم کند. چنانکه بعدها معلوم شد مکاتبه ٔ این شخص با ارته باذ بدین نحو بعمل می آمد که مراسلات را به تیر وصل میکردند، بطوری که [ پَر ] تیر باشد و آن را بجائی که لازم بود، می انداختند. روزی یکی از چنین تیرها منحرف شد و بشانه ٔ یکی از اهالی فرودآمده او را مجروح کرد. مردم دور زخمی جمع شدند و وقتی که تیر را بلند کردند، نامه ای یافتند و آنرا نزد مدیران شهر، که در این موقع یکجا اجتماع کرده بودند بردند. از مضمون نامه معلوم شد که تی مکسن مواضعه با ارته باذ دارد، ولی بملاحظاتی قرار گذاردند که او را مقصر ندانند. محاصره سه ماه طول کشید و روزی مدّ شدیدی در دریا روی داد که مدتی بطول انجامید. پارسیان چون دیدند قسمت هائی از دریا که در زیر آب بود آنگاه مبدل بباتلاقهائی شد، خواستند بشهر پالِّن بروند، ولی پس از اینکه دو خمس راه پیمودند جزری روی داد که بر اثر آن تمام این اراضی مبدل بدریا شد و از پارسیان آنان که نمیتوانستند شنا کنند در آب غرق و عده ای که شنا میتوانستند بدست اهالی پوتی دِ بقتل رسیدند، چه اهالی همینکه پارسیان را در آب دیدند قایقها به آب انداخته بکشتار ایشان پرداختند. پس از آن ارته باذ با باقیمانده ٔ سپاه خود نزد مردونیه که در تِسّالی بود، رفت . سپس ارته باذ از لشکر مردونیه جدا شد و بطرف بیزانس رفت . هنگامی که از تسالی عبور میکرد اهالی با نهایت گرمی او را پذیرفتند. او بعد با عجله از تسالی گذشته بمقدونیه درآمد و از آنجا به تراکیه شد و راه را میان بُر کرده خود را به بیزانس رسانید و از راه هلس پونت به آسیاشد. در این حرکت ارته باذ از پلانه تا هلس پونت عده ٔ بسیار از سپاهیان او چه از گرسنگی و چه از حمله ٔ اهالی تراکیه تلف شدند. رجوع به ایران باستان ص 828 و 829 و 847 و 854 و 857 و 861 و 864 و 895 و 896 شود.


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) والی فریگیه ٔ سفلی (فریگیه ٔ هلس پونت ) بزمان اردشیر سوم هخامنشی . وی در 356 ق . م . بر او یاغی شده ، خارِس نام آتنی را با جمعی از سپاهیان یونانی بخدمت خود اجیر کرد. اردشیر قشونی مرکب از هفتاد هزار نفر بقصد او فرستاد و تِیروس تِس سردار اردشیر شکست خورد. چون در این اوان آتن با جزائر خیوس ، رُدُس ، گس و بیزانس در جنگ بود (این جنگ را جنگ متحدین یا اجتماعی نامیده اند)، اردشیر دولت مزبوره را تهدید کرد که اگر به ارته باذ کمک کند، بحریه ای از سیصد کشتی تشکیل کرده بکمک جزائر مزبوره خواهد فرستاد، آتنیان ترسیده فوراً خارس را احضار کردند و گفتند که مردم آتن با خارس همراه نیستند. (دیودور، کتاب 16 بند 22). در این احوال ارته باذ، که از آتنیان مأیوس شده بود، بدولت طِبِس (تِب ) متوسل شده پنجهزار تن سپاهی از آنان اجیر کرد (353 ق . م .) و بواسطه ٔ این قوه و سردار تبی که پام مِن نام داشت در دو جدال دیگر فاتح شد و بعد شکست خورد وبعدها مِن تور نزد شاه از او وساطت کرد و شاه او را بخشید و نزد خود طلبید. وی بعدها بطور فراری در دربار فیلیپ میزیست و نسبت بداریوش باوفا ماند و آنگاه که اسکندر بگرگان شد وی با سه پسر خود بدو پیوست و مورد توجه او شد و بحکومت باختر منصوب گردید. (ایران باستان ص 1166 و 1167 و 1180 و 1181 و 1641 و 1644 و 1647 و 1684 و 1685 و 1693 و 1695 و 1723 و 1730).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) والی کیلیکیه بزمان اردشیر اول هخامنشی . (ایران باستان ص 931 و 932).


ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) یکی از مادیها و از دوستان کوروش بزرگ هخامنشی که در مسابقه ٔ اسب دوانی در حضور کوروش پیروز شد. (ایران باستان ص 428 و 431).


ارته باذ. [اَ ت َ ] (اِخ ) پدر کُفِس که در زمره ٔ آژِما (قراولان خاصه ) اسکندر پذیرفته شد. (ایران باستان ص 1885).


ارته باذ. [اَ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ارتاواسد و ارتاواسدس شود.


دانشنامه آزاد فارسی

اَرتَه باذ (۱)
فرماندۀ پارتیان و خوارزمیان در لشکرکشی خشایارشای اول هخامنشی به یونان، پسر فارناکِس. ارته باذ ابتدا خشایارشا را تا تنگۀ هِلْس پونت (داردانِل) همراهی کرد، سپس مأمور نگهبانی از پس کرانه ها شد تا راه رسیدن آذوقه و ساز و برگ بسته نشود. ارته باذ در نبرد پِلاتِه (۴۷۹پ م) به مَردونیِه، سپهسالار ایران، توصیه کرد که بدون عملیات نظامی، کار خود را با رشوه پیش ببرد؛ اما مردونیه این پیشنهاد را نپذیرفت و در نبردگاه کشته شد. ارته باذ نیز بدون این که سپاه خود را درگیر کند، عقب نشست. او در روزگار سلطنت اردشیر اول هخامنشی، یکی از فرماندهان سپاه ایران برای درهم شکستن شورش مصر بود. در ۴۵۶پ م کشتی های جنگی هخامنشی به رهبری ارته باذ رهسپار مَصب نیل شدند و سرانجام، طغیان مصر پایان یافت (۴۵۴پ م). در ۴۵۰پ م ارته باذ با ۳۰۰ کشتی از قِبرِس در برابر کیمون، سردار آتنی دفاع کرد. به دنبال این وقایع، «صلح کالیاس» میان ایران و یونان برقرار شد.


کلمات دیگر: