کلمه جو
صفحه اصلی

ارب

فرهنگ فارسی

حاجت، مقصود، غایت، آراب جمع
( اسم ) حاجت قصد مقصود غایب . جمع : آراب

فرهنگ معین

( اَ رَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - حاجت . ۲ - مقصود. ج . آراب .

لغت نامه دهخدا

ارب . [ اُ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. ج ، آراب . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از دهار). || بچه ٔ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


ارب. [ اِ رِ ] ( اِخ ) در اساطیر یونان پسر کائو و شب ، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر ( اِتِر ) و روز پدید آمد. هی ژَن ، تقدیر و سرنوشت ، مرگ ، خواب ، اوهام ، ستیکس و پارک ها را نیز در زمره فرزندان او آورده است. ارب با تیتان ها بجنگید و زاوش او را بدوزخ افکند. شعرای قدیم عموماً ارب را در ظلمات دوزخ یاد میکنند. در نظر شعرای یونان ارب ناحیتی است در زیر زمین که در آن گروهی از اموات مسکن دارند و آن مأوائی موقت است و مردگان در آنجا کفاره گناهان خویش دهند. اغلب ارب را با دوزخ مشتبه کرده اند. بنابر اشعار منسوب به هُمِر، مدخل ارب در اقصی مغرب در کشور سیمیریان است.

ارب. [ اَ ] ( ع مص ) محکم کردن گره. || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || ( اِ ) مابین انگشت سبابه و وسطی. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ).

ارب. [ اَ رَ ] ( ع مص ) ماهر و زبردست شدن در کاری. || حریص و شیفته شدن به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چیره و توانا شدن و غلبه کردن. ( از اقرب الموارد ). || محتاج گشتن به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخت شدن زمانه. || فاسد شدن معده. ( از منتهی الارب ). ساقط شدن اعضای کسی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بریده شدن اِرْب ، یعنی عضو کسی. ( از منتهی الارب ). بریده شدن دست ، یا تهیدست گشتن و محتاج مال دیگران شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اَرِبْت َ عن ذی یدیک ؛ ساقط باد دستهای تو. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) عقل. || حاجت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ارب. [ اَ رِ ] ( ع ص ) اریب. خوگر و دانای به چیزی. ماهر و زبردست. || عاقل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

ارب. [ اِ ] ( ع اِ ) زیرکی. دهاء. عقل. || مکر. حیله. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زشتی و بدی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || حاجت. ج ، آراب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دَین و وام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عضو: قطعت ُ الذبیحة ارباً ارباً؛ لاشه ذبح شده را قطعه قطعه کردم. || شرمگاه زن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

ارب. [ اِ رَ ] ( ع مص ) اَرابة. عاقل شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) عاقل. ( از ناظم الاطباء ).

ارب . [ اُ رَ ] (ع اِ) ج ِ اُربة. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اُربة شود.


ارب . [ اَ ] (ع مص ) محکم کردن گره . || بر «اِرب »، یعنی عضوی از اعضای کسی زدن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || (اِ) مابین انگشت سبابه و وسطی . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).


ارب . [ اَ رَ ] (ع مص ) ماهر و زبردست شدن در کاری . || حریص و شیفته شدن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره و توانا شدن و غلبه کردن . (از اقرب الموارد). || محتاج گشتن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت شدن زمانه . || فاسد شدن معده . (از منتهی الارب ). ساقط شدن اعضای کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بریده شدن اِرْب ، یعنی عضو کسی . (از منتهی الارب ). بریده شدن دست ، یا تهیدست گشتن و محتاج مال دیگران شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اَرِبْت َ عن ذی یدیک ؛ ساقط باد دستهای تو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) عقل . || حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


ارب . [ اَ رِ ] (ع ص ) اریب . خوگر و دانای به چیزی . ماهر و زبردست . || عاقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


ارب . [ اِ ] (ع اِ) زیرکی . دهاء. عقل . || مکر. حیله . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زشتی و بدی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || حاجت . ج ، آراب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دَین و وام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عضو: قطعت ُ الذبیحة ارباً ارباً؛ لاشه ٔ ذبح شده را قطعه قطعه کردم . || شرمگاه زن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


ارب . [ اِ رَ ] (ع مص ) اَرابة. عاقل شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) عاقل . (از ناظم الاطباء).


ارب . [ اِ رِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان پسر کائو و شب ، و بقول دیگر، برادر شب است که با او ازدواج کرد و از ایشان اثیر (اِتِر) و روز پدید آمد. هی ژَن ، تقدیر و سرنوشت ، مرگ ، خواب ، اوهام ، ستیکس و پارک ها را نیز در زمره ٔ فرزندان او آورده است . ارب با تیتان ها بجنگید و زاوش او را بدوزخ افکند. شعرای قدیم عموماً ارب را در ظلمات دوزخ یاد میکنند. در نظر شعرای یونان ارب ناحیتی است در زیر زمین که در آن گروهی از اموات مسکن دارند و آن مأوائی موقت است و مردگان در آنجا کفاره ٔ گناهان خویش دهند. اغلب ارب را با دوزخ مشتبه کرده اند. بنابر اشعار منسوب به هُمِر، مدخل ارب در اقصی مغرب در کشور سیمیریان است .


فرهنگ عمید

حاجت، مقصود، آراب.

دانشنامه عمومی

حاجت ، عقل ، زیرکی ، مقصود


ارب (آلاباما). مختصات: ۳۴°۱۹′۴۰″ شمالی ۸۶°۲۹′۵۵″ غربی / ۳۴٫۳۲۷۷۸°شمالی ۸۶٫۴۹۸۶۱°غربی / 34.32778; -86.49861
ارب شهری است در ایالت آلاباما در کشور آمریکا.
ارب در موقعیت ‎ ۳۴°۱۹’ ۴۰’’ N ۸۶°۲۹’ ۵۵’’ V (‏۳۴،۳۲۷۸۶۳; ‑۸۶،۴۹۸۶۱۳‏)‎ قرار دارد.با توجه به اطلاعات ادازه آمار آمریکا مساحت آن در حدود ۳۳،۳km² است.
با توجه به آمار سال ۲۰۰۰ جمعیت آن ۷۱۷۴ نفر، ۳۰۱۲ خانواده در آن ساکن هستند.تعداد ۳۲۲۳ واحد خانه در هر مساحت تقریبی (۹۷،۴akm²) قرار دارد.۲۳،۹% درصد از خانواده های فرزند زیر ۱۸ سال داشتند که از این تعداد ۵۴،۳% درصد زوج بوده و ۱۱،۳% درصد زنان بدون شوهر و ۳۱،۱% درصد نیز غیر خانواده بودند.متوسط درآمد یک خانواده در حدود US$۴۵۷۶۱ است و زنان درآمد متوسط US$۳۲۴۲۵ و مردان درآمد متوسط US$۲۴۲۶۵ بدست می آورند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
حاجت. از این ماده فقط دو بار در قرآن آمده است و هر دو به معنی حاجت و نیاز است. یکی که گفته‏اند: مراد کسانی هستند که بنکاح حاجت و نیاز ندارند. دیگری در آیه که موسی بخدا عرض کرد: مرا در آن عصاحاجت‏های دیگری است. در مجمع البیان گوید: مَآرِب یعنی در حوائج مفرد آن مأربة است. راغب گفته: اِرب احتیاج شدیدی است که در رفع آن به حیله متوسل شوند در لغت معانی دیگری هم دارد ولی در قرآن مجید بکار نرفته است. در نهج البلاغه خطبه 203 فرموده: «واللّه ما کانَتْ لی فِی الْخِلافَةِ رَغْبَةٌ و لا فی الولایَتِ اِرْبَةٌ»

گویش مازنی

مورب – کج – اریب


/ereb/ مورب – کج – اریب

پیشنهاد کاربران

عرب، تازیک، تاچیک، تاژیک


کلمات دیگر: