کلمه جو
صفحه اصلی

اده

فارسی به انگلیسی

hen-roost, perch

فرهنگ فارسی

( آده ) ( اسم ) چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند .
چوب بلند افقی که دو سر آن بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا کبوتران و دیگر پرندگان بر آن نشینند
اده: چوب دراز، چوب بستی جهت نشستن پرندگان سازند، چوب بلندافقی که دوسر آنرابردوچوب دیگربندکنند
جبرائیل

فرهنگ معین

( آده ) (دِ ) ( اِ. ) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.

لغت نامه دهخدا

اده . [ اِدْ دَ ] (ع ص ، اِ) اِدّ. عجب . شگفت . || بلای عظیم . سختی زمانه . || کار سخت و زشت . ج ، آداد، اِدَد.


اده . [ اِدْ دَ ] (اِخ )دو قریه است بشمال لبنان : نخست بناحیه ٔ بترون در قضائی به همین نام که در حدود 300 تن سکنه دارد از موارنة. دوم بناحیه ٔ جبیل سفلی در قضاء کسروان و سکنه ٔ آن قریب 200 تن از موارنة. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


( آده ) آده. [ دَ / دِ ] ( اِ )چوب بلند افقی که دو سر آن بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا کبوتران و دیگر پرندگان بر آن نشینند. و آن را اَده بفتح همزه نیز گویند :
فلک چو برج کبوتر کبوتران چو نجوم
میان برج خط استواست چون آده.
سنجری.
در صورتی که در بیت تصحیف و تحریفی نباشد چنان می نماید که آده چوبی است از یک سو بیک سوی دیگر برج کبوتر یا کبوترخان کشیده.
اده. [ اَ دَه ْ ] ( ع مص ) فراهم آمدن کار قوم.

اده. [ اِدْ دَ ] ( ع ص ، اِ ) اِدّ. عجب. شگفت. || بلای عظیم. سختی زمانه. || کار سخت و زشت. ج ، آداد، اِدَد.

اده. [ اِدْ دَ ] ( اِخ )دو قریه است بشمال لبنان : نخست بناحیه بترون در قضائی به همین نام که در حدود 300 تن سکنه دارد از موارنة. دوم بناحیه جبیل سفلی در قضاء کسروان و سکنه آن قریب 200 تن از موارنة. ( ضمیمه معجم البلدان ).

اده. [ اِدْ دَ ] ( اِخ ) جبرائیل. راهب یسوعی از خاندان ادّه مارونیه لبنانیة. او راست : القواعد الجلیةفی علم العربیة که در مطبعةالیسوعیین بیروت در دو جزو بطبع رسیده و طبع دوم آن بسال 1896 م. بوده است. تولد وی بسال 1848 و وفات 1914م. ( معجم المطبوعات ).

اده. [ اِدْ دَ ] ( اِخ ) نجیب بن بشارة ( دکتر ). متخصص فن ولادت و امراض زنان در قاهره. خاندان اده در بیروت و لبنان شهرت دارند و اصل آن از ادة جُبَیل ( قریه ای از لبنان ) است. او راست : تدبیر صحةالحامل و النفساء والطفل اثناءالعامین الاولین که آنرا بزبان فرانسه تألیف کرده و دکتر فرّا بعربی ترجمه کرده است و در مطبعةالمعارف بسال 1910 م. چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ).

اﷲده. [ اَل ْ لاه دِه ْ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان اسالم بخش مرکزی شهرستان طوالش در 11 هزارگزی جنوب هشت پر و 2 هزارگزی شوسه ٔبندر انزلی - آستارا. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنه آن 309 تن سنی و شیعه هستند که به ترکی و طالشی و گیلکی سخن میگویند. آب آن از رودخانه محلی ، و محصول آن برنج و لبنیات ، و شغل مردم زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

اده . [ اَ دَه ْ ] (ع مص ) فراهم آمدن کار قوم .


اده . [ اِدْ دَ ] (اِخ ) جبرائیل . راهب یسوعی از خاندان ادّه ٔ مارونیه لبنانیة. او راست : القواعد الجلیةفی علم العربیة که در مطبعةالیسوعیین بیروت در دو جزو بطبع رسیده و طبع دوم آن بسال 1896 م . بوده است . تولد وی بسال 1848 و وفات 1914م . (معجم المطبوعات ).


اده . [ اِدْ دَ ] (اِخ ) نجیب بن بشارة (دکتر). متخصص فن ّ ولادت و امراض زنان در قاهره . خاندان اده در بیروت و لبنان شهرت دارند و اصل آن از ادة جُبَیل (قریه ای از لبنان ) است . او راست : تدبیر صحةالحامل و النفساء والطفل اثناءالعامین الاولین که آنرا بزبان فرانسه تألیف کرده و دکتر فرّا بعربی ترجمه کرده است و در مطبعةالمعارف بسال 1910 م . چاپ شده است . (معجم المطبوعات ).


ادة. [ اِدْ دَ ] (ع ص ، اِ) اِدّ. سختی . || کار زشت . || عجب . شگفت : داهیة اِدَّة؛ آفت و بلای بزرگ . ج ، اِدَد.


ادة. [ اِ دَ تُن ْ ](علامت اختصاری ) ئدة. رمزِ فائدة. (مقیاس الهدایة).


فرهنگ عمید

( آده ) چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان بر روی آن بنشینند.

دانشنامه عمومی

آده. آده یا آدا، روستایی از توابع بخش نازلو شهرستان ارومیه در استان آذربایجان غربی ایران است. کلیسای آده (که به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است) در این روستا قرار دارد.
این روستا در دهستان طلاتپه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۵۱ نفر (۴۱خانوار) بوده است. بیشتر مردم این روستا از مسیحیان آشوری هستند.

گویش مازنی

/adde/ یکی دیگر

یکی دیگر


پیشنهاد کاربران

اده= در روستای قشلاق چرخلو به پدر اده گفته میشود.

در برخی مناطق ترک نشین همدان به مادر اَدَه گفته می شود.


کلمات دیگر: