کلمه جو
صفحه اصلی

هنج

فارسی به انگلیسی

norm, rule

فرهنگ فارسی

هنجیدن
( اسم ) درترکیب بمعنی هنجنده آید : کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین . ( لبیبی )

تابعی نامنفی با نماد رایج || . || بر یک فضای بُرداری که خواصی شبیه تابع قدر مطلق در اعداد مختلط دارد


لغت نامه دهخدا

هنج. [ هََ ] ( اِمص ) به معنی کشیدن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بکش. || به معنی انداختن هم گفته اند. || ( ص ) دو چیز را نیز گویند که بحسب کیفیت یک قدر داشته باشند، همچو آوازی که با سازی کوک شده باشد. || دو شخص که بر یک قصد و یک عزم و یک اراده باشند. ( برهان ).

فرهنگ عمید

۱. = هنجیدن
۲. هنجنده، کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۸ ).

دانشنامه عمومی


فرهنگستان زبان و ادب

{norm} [ریاضی] تابعی نامنفی با نماد رایج || . || بر یک فضای بُرداری که خواصی شبیه تابع قدر مطلق در اعداد مختلط دارد

پیشنهاد کاربران

روستای هنج درقرن 19 گبرها از اقوام هند در این روستا سکنه داشتند این روستا از خاکی که داشت برای ظروف سفالی مناسب بود از این طریق امرار معاش داشتند مستند بازار این قوم هنوز هست از این رو این منطقه رو هنج نامیدند


کلمات دیگر: