و من یک سائلا عنی فانی
و جروة کالشحا تحت الورید
اقوتها بقوتی ان شترنا
والحفها ردائی فی الجلید.
(از عقدالفرید ج 6 ص 22).
(از عقدالفرید ج 6 ص 22).
جروة. [ ج ِرْ وَ ] (اِخ ) تلفظترکی ژروه . رجوع به ژوره و قاموس الاعلام ترکی شود.
جروة. [ ج ِرْ وَ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه ٔ کوتاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نفس . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). یقال : ضرب علی کذا جروته ؛ ای وطن نفسه و صبر علیه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). و یقال : ضوب عنه جروته ؛ ای طاب عنه نفساً. (از متن اللغة) (منتهی الارب ). و القی جروته علی الامر؛ وقتی گویند که بر کاری صبر نماید یا بر آن مستولی گردد. (منتهی الارب ). || تأنیث جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه ای از هر چیز. (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جرو شود. || یکی از جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه از هر چیز. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جرو شود.
۱رود ۲مسیر رود