کلمه جو
صفحه اصلی

جروه

لغت نامه دهخدا

جروة. [ ج ِرْ وَ ] (اِخ ) نام دو اسب است . (منتهی الارب ). نام اسب شدادبن معاویه عیسی معروف بفارس جروة است و در حق جروة (اسب خود) ابیات زیر را سروده است :
و من یک سائلا عنی فانی
و جروة کالشحا تحت الورید
اقوتها بقوتی ان شترنا
والحفها ردائی فی الجلید.

(از عقدالفرید ج 6 ص 22).



( جروة ) جروة. [ ج ِرْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ناقه کوتاه. ( منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه کوتاه. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || نفس. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ). یقال : ضرب علی کذا جروته ؛ ای وطن نفسه و صبر علیه. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). و یقال : ضوب عنه جروته ؛ ای طاب عنه نفساً. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ). و القی جروته علی الامر؛ وقتی گویند که بر کاری صبر نماید یا بر آن مستولی گردد. ( منتهی الارب ). || تأنیث جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه ای از هر چیز. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به جرو شود. || یکی از جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه از هر چیز. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به جرو شود.

جروة. [ ج ِرْ وَ ] ( اِخ ) تلفظترکی ژروه. رجوع به ژوره و قاموس الاعلام ترکی شود.

جروة. [ ج ِرْ وَ ] ( اِخ ) نام دو اسب است. ( منتهی الارب ). نام اسب شدادبن معاویه عیسی معروف بفارس جروة است و در حق جروة ( اسب خود ) ابیات زیر را سروده است :
و من یک سائلا عنی فانی
و جروة کالشحا تحت الورید
اقوتها بقوتی ان شترنا
والحفها ردائی فی الجلید.
( از عقدالفرید ج 6 ص 22 ).

جروة. [ ج ِرْ وَ ] (اِخ ) تلفظترکی ژروه . رجوع به ژوره و قاموس الاعلام ترکی شود.


جروة. [ ج ِرْ وَ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه ٔ کوتاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نفس . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). یقال : ضرب علی کذا جروته ؛ ای وطن نفسه و صبر علیه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). و یقال : ضوب عنه جروته ؛ ای طاب عنه نفساً. (از متن اللغة) (منتهی الارب ). و القی جروته علی الامر؛ وقتی گویند که بر کاری صبر نماید یا بر آن مستولی گردد. (منتهی الارب ). || تأنیث جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه ای از هر چیز. (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جرو شود. || یکی از جَرو، جُرو، جِرو؛ ریزه از هر چیز. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جرو شود.


گویش مازنی

/jarooh/ رود - مسیر رود

۱رود ۲مسیر رود



کلمات دیگر: