تخمی
فارسی به انگلیسی
seedy, going, to seeds, male, used for breeding purposes
germinal, seminal
مترادف و متضاد
از کار افتاده، تخمی، تخم دار، به تخم افتاده
اصلی، بدوی، جنینی، نطفه ای، تخمی، جرثومه ای
نطفه ای، تخمی، بذری، بیضه ای
تخمی، وابسته به تخمک
فرهنگ فارسی
که تخم گذارد : مرغ تخمی . یا که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود : خیار تخمی بادنجان تخمی کدوی تخمی .
فرهنگ معین
(تُ ) (ص . ) ۱ - ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده می شود. ۲ - ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی ). ۳ - (عا. ) به درد نخور، ساختگی ، بی فایده .
لغت نامه دهخدا
تخمی. [ ت ُ ] ( ص نسبی ) که تخم گذارد: مرغ تخمی. || که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود: خیار تخمی. بادنجان تخمی. کدوی تخمی. || که برای فحل دادن به ماده نگاه دارند. که از او ماده آبستن کنند. مقابل اخته : اسب تخمی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
گویش مازنی
/toKhmi/ مرغ تخم گذار - گاو یا گوسفندی که جهت اصلاح نژاد پرورش داده شود
۱مرغ تخم گذار ۲گاو یا گوسفندی که جهت اصلاح نژاد پرورش داده ...
واژه نامه بختیاریکا
تُهمی
پیشنهاد کاربران
زشت بی ارزش مسخره درکل چیز های منفی
چیز بی ارزش و زشت مثلا میگن قیافه طرف تخمیه ینی یارو زشته
یا میگن اعصابم تخمیه ینی از سر عصبانیت زیاد این کلمه رو ب کار میبرن
یا میگن اعصابم تخمیه ینی از سر عصبانیت زیاد این کلمه رو ب کار میبرن
تخمی ( tokhmi ) : [اصطلاح نانوایی] نانی که مخلوطی از چند دانه مانند: سیاه دانه، کنجد، زیره، برگ پیاز، گل خشت و. . . برای معطر شدن و زیبایی هنگام پهن کردن خمیر روی آن می پاشند.
داداش چه کاریه خب کلمه ی منفی کننده ای هست رفتید کلمه ی تخمی رو به مرغ و خیارو بادمجون ربط دادید چرا. تخمی همون دکی میشه
بیایید واقعیت را بگوییم. این واژه اصولأ همراه با پسوند مزاج بین عوام کاربرد دارد و به آدمهای عصبانی بی منطق و تند خو میگویند. مثلأ گفته می شود لامصبا بی خیال این مردیکه نه فریب مهدیه را میخوره نه محدثه را کلأ یه آدم تخمی مزاجیه گمش کنین
کلمات دیگر: