کلم. است که ماکیان را بدان زجر کنند .
تخ تخ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تخ تخ. [ ت ِ ت ِ ] ( صوت ) در زبان شیرخوارگان ، از دهان بیرون کن ! از دهان بیرون کن ! آوازیست که به شیرخوارگان بیرون کردن چیزی را از دهان خواهند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
تخ تخ. [ ت ِ ت ِ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که ماکیان را بدان زجر کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).
تخ تخ. [ ت ِ ت ِ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که ماکیان را بدان زجر کنند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).
تخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (صوت ) در زبان شیرخوارگان ، از دهان بیرون کن ! از دهان بیرون کن ! آوازیست که به شیرخوارگان بیرون کردن چیزی را از دهان خواهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخ تخ . [ ت ِ ت ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که ماکیان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
گویش مازنی
/teKh teKh/ قلقلک
قلقلک
کلمات دیگر: