مثم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مثم. [ م ِ ث َم م ] ( ع ص ) نیک محض. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کسی که پاسبانی می کند و نگهبانی می نماید آن را که محافظ ندارد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که اصلاح و مرمت کند کاری را که مردم از آن عاجز باشند.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کسی که توانایی میدهد به منافع مردمان ضعیف. ( ناظم الاطباء ). || آن که میدهد شتر خود را به کسی که ستوری برای سواری و حمل بار خود ندارد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه می روبد و جمع می کند از خوب و بد همه را. ( ناظم الاطباء ).
- رجل مثم مِقَم ؛ مردی که همه طعام جید و ردی را بخورد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مردی که می خورد همه چیز را. ( ناظم الاطباء ).
مثم. [ م ُ ث ِم م ] ( ع ص ) مردی که پیری در وی ظاهرشده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از جانسون ).
مثم . [ م َ ث َم م ] (ع اِ) جای بریدگی ناف اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
مثم . [ م ِ ث َم م ] (ع ص ) نیک محض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کسی که پاسبانی می کند و نگهبانی می نماید آن را که محافظ ندارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که اصلاح و مرمت کند کاری را که مردم از آن عاجز باشند.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که توانایی میدهد به منافع مردمان ضعیف . (ناظم الاطباء). || آن که میدهد شتر خود را به کسی که ستوری برای سواری و حمل بار خود ندارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه می روبد و جمع می کند از خوب و بد همه را. (ناظم الاطباء).
- رجل مثم مِقَم ّ ؛ مردی که همه ٔ طعام جید و ردی را بخورد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مردی که می خورد همه چیز را. (ناظم الاطباء).
مثم . [ م ُ ث ِم م ] (ع ص ) مردی که پیری در وی ظاهرشده باشد. (ناظم الاطباء) (از جانسون ).