تلاقهای زنان
مثن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مثن. [ م َ ] ( ع مص ) بر مثانه زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گله کردن از مثانه. ( تاج المصادر بیهقی ). دردمند شدن مثانه. ( از اقرب الموارد ). || آشکار کردن خلاف کاری را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
مثن. [ م َ ث َ ] ( ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مثن. [ م َ ث ِ ] ( ع ص ) مرد دردگین آبدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد دردگین مثانه. ( ناظم الاطباء ). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَمثَن. ( از اقرب الموارد ).
مثن. [ م َ ث َ ] ( ع اِ ) تلاقهای زنان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تلاق زنان. ( ناظم الاطباء ).
مثن. [ م َ ث َ ] ( ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مثن. [ م َ ث ِ ] ( ع ص ) مرد دردگین آبدان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد دردگین مثانه. ( ناظم الاطباء ). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَمثَن. ( از اقرب الموارد ).
مثن. [ م َ ث َ ] ( ع اِ ) تلاقهای زنان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تلاق زنان. ( ناظم الاطباء ).
مثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثانه . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند شدن مثانه . (از اقرب الموارد). || آشکار کردن خلاف کاری را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
مثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مثن . [ م َ ث ِ ] (ع ص ) مرد دردگین آبدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دردگین مثانه . (ناظم الاطباء). || کسی که بول خود را در مثانه نگهداری کردن نتواند. اَمثَن . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: