کلمه جو
صفحه اصلی

مثمل

لغت نامه دهخدا

مثمل . [ م َ م َ /م َ م ِ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای پناه و ملجاء و پناهگاه . (ناظم الاطباء).


مثمل . [ م ُ ث َم ْ م َ ] (ع ص ) زهر کشنده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زهری که مدتی در آب خیسانده و خوب رسیده باشد. (از اقرب الموارد). زهر در شیر پرورده . (از محیط الحمیط).


مثمل. [ م َ م َ /م َ م ِ ] ( ع اِ ) پناه جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای پناه و ملجاء و پناهگاه. ( ناظم الاطباء ).

مثمل. [ م ُ ث َم ْ م َ ] ( ع ص ) زهر کشنده. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). زهری که مدتی در آب خیسانده و خوب رسیده باشد. ( از اقرب الموارد ). زهر در شیر پرورده. ( از محیط الحمیط ).

مثمل. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) بلد مثمل ؛ شهری که بتوان در آن مقام کرد. ( از منتهی الارب ) ( از محیط المحیط ). شهر خوش آیند خوشنما. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ثامل شود. || لبن مثمل ؛ لبنی که سرشیر بسیار بندد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شیر سرشیر بسته و کف کرده. ( ناظم الاطباء ).

مثمل. [ م ُ ث َم ْ م ِ ] ( ع ص ) لبن مثمل ؛ شیری که سرشیر بسیار بندد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || از صفات آوازهای خر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام یکی از آوازهای خر. ( ناظم الاطباء ). || از صفات آوازهای کبوتر. ( از اقرب الموارد ). از صفات آوازهای حمار یا صحیح تر حمام ( کبوتر ) است. ( از محیط الحمیط ).

مثمل . [ م ُ ث َم ْ م ِ ] (ع ص ) لبن مثمل ؛ شیری که سرشیر بسیار بندد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از صفات آوازهای خر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام یکی از آوازهای خر. (ناظم الاطباء). || از صفات آوازهای کبوتر. (از اقرب الموارد). از صفات آوازهای حمار یا صحیح تر حمام (کبوتر) است . (از محیط الحمیط).


مثمل . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) بلد مثمل ؛ شهری که بتوان در آن مقام کرد. (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط). شهر خوش آیند خوشنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به ثامل شود. || لبن مثمل ؛ لبنی که سرشیر بسیار بندد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر سرشیر بسته و کف کرده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: