کلمه جو
صفحه اصلی

مجالدت

لغت نامه دهخدا

مجالدت. [ م ُ ل َ دَ / م ُ ل ِ دَ ] ( ع مص ) مجالدة : چون فدائیان جان بر کف دست نهاده بودند و بر محاربت و مجالدت آماده شده. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به مجالدة شود.

مجالدة. [ م ُ ل َ دَ ] ( ع مص ) به شمشیر زدن یکدیگر را. جِلاد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مجالدت و مجالده شود.

مجالدت . [ م ُ ل َ دَ / م ُ ل ِ دَ ] (ع مص ) مجالدة : چون فدائیان جان بر کف دست نهاده بودند و بر محاربت و مجالدت آماده شده . (جهانگشای جوینی ). رجوع به مجالدة شود.



کلمات دیگر: