کلمه جو
صفحه اصلی

کعوب

فرهنگ فارسی

کعابه . کعوبه

لغت نامه دهخدا

کعوب. [ ک ُ ] ( ع اِ ) ج ِ کعب. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). رجوع به کعب شود.
- کعوب الرمح ؛ گره ها و بندهای نیزه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

کعوب. [ ک ُ ] ( ع مص ) کعابة. کعوبة. ( ازمنتهی الارب ) ( از تاج العروس ). رجوع به کعابة شود.

کعوب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کعب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعب شود.
- کعوب الرمح ؛ گره ها و بندهای نیزه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).


کعوب . [ ک ُ ] (ع مص ) کعابة. کعوبة. (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعابة شود.



کلمات دیگر: