کلمه جو
صفحه اصلی

کعابه

لغت نامه دهخدا

( کعابة ) کعابة. [ ک ِ ب َ ] ( ع مص ) کعوب. کعوبة. به معنی برآمدن پستان و نارپستان گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کعابة. [ ک َع ْ عا ب َ ] ( ع اِ ) نام عامیانه ای است که بغدادیان بر دو لنگه چوب نهاده اند که کودکان بر آن سوار شوند و به مازندرانی خلنگ گویند. ( یادداشت مؤلف ).

کعابة. [ ک َع ْ عا ب َ ] (ع اِ) نام عامیانه ای است که بغدادیان بر دو لنگه چوب نهاده اند که کودکان بر آن سوار شوند و به مازندرانی خلنگ گویند. (یادداشت مؤلف ).


کعابة. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) کعوب . کعوبة. به معنی برآمدن پستان و نارپستان گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: