کلمه جو
صفحه اصلی

کعر

لغت نامه دهخدا

کعر. [ ک َ ] (ع مص ) پرشکم گردیدن کودک از بسیارخواری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کعر. [ ک َ ] ( ع مص ) پرشکم گردیدن کودک از بسیارخواری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کعر. [ ک ُ ] ( ع اِ ) یک نوع خاربنی است فروهشته برگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کعر. [ ک َ ع َ ] ( ع مص ) پرشکم گردیدن و فربه گشتن کودک. || گره بستن پیه در کوهان شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کعر. [ ک َ ع ِ ] ( ع ص ) کودک پرشکم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

کعر. [ ک َ ع َ ] (ع مص ) پرشکم گردیدن و فربه گشتن کودک . || گره بستن پیه در کوهان شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


کعر. [ ک َ ع ِ ] (ع ص ) کودک پرشکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


کعر. [ ک ُ ] (ع اِ) یک نوع خاربنی است فروهشته برگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: