کلمه جو
صفحه اصلی

مناخ

عربی به فارسی

اب وهوا


فرهنگ فارسی

فراخ، جای گشاد ، بمعنی جای تنگ هم گفته شده ، درعربی مناخ به معنی محل اقامت است
( اسم ) ۱ - محل زانو زدن شتر جای خوابیدن شتر . ۲ - محل اقامت.
بر وزن و معنی فراخ است که شگاده باشد ظاهرا قرائتی است از هزوارش منا .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - محل اقامت . ۲ - محل زانو زدن شتر.

لغت نامه دهخدا

مناخ. [ م ُ / م َ ] ( ع اِ ) ( از «ن و خ » ) خواب جای شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای خوابانیدن شتر. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). آنجا که شتران را بخوابانند. محل فرودآوردن و خوابانیدن شتر. مَبرَک. شترخان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || محل اقامت : هذا مناخ سوء؛ یعنی اینجا اقامتگاه بدی است. ( از اقرب الموارد ). محل خواب و جای آسودگی. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
می رهم زین چارمیخ چارشاخ
می جهم در مسرح جان زین مناخ.
مولوی.
تا برون ناید از این ننگین مناخ
کی شود خویش خوش و صدرش فراخ.
مولوی.
زین مقام ماتم ننگین مناخ
نقل افتادش به صحرای فراخ.
مولوی.
کاندرین فرصت کم افتد این مناخ
تو ز یارانی و وقت تو فراخ.
مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 111 ).
|| عامه به وضع مکانی از جهت اعتدال یا عدم اعتدال و موافقت و عدم موافقت آن با بهداشت استعمال کنند و گویند: «مناخ موضع کذا، طیب او خبیث ». ج ، مناخات. و شاید که «المانک » فرنگی مأخوذ از این کلمه است. ( از محیطالمحیط ). آب و هوا.

مناخ. [ م َ ] ( ص ) بر وزن و معنی فراخ است که گشاده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). فراخ و گشاد. ( ناظم الاطباء ). ظاهراً قرائتی است از هزوارش «منا». ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به «منا» شود. || به معنی تنگ هم آمده است و این لغت از اضداد است. ( برهان ) ( آنندراج ). تنگ. ( ناظم الاطباء ).

مناخ . [ م َ ] (ص ) بر وزن و معنی فراخ است که گشاده باشد. (برهان ) (آنندراج ). فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) . ظاهراً قرائتی است از هزوارش «منا». (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به «منا» شود. || به معنی تنگ هم آمده است و این لغت از اضداد است . (برهان ) (آنندراج ). تنگ . (ناظم الاطباء).


مناخ . [ م ُ / م َ ] (ع اِ) (از «ن و خ ») خواب جای شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای خوابانیدن شتر. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنجا که شتران را بخوابانند. محل فرودآوردن و خوابانیدن شتر. مَبرَک . شترخان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اقامت : هذا مناخ سوء؛ یعنی اینجا اقامتگاه بدی است . (از اقرب الموارد). محل خواب و جای آسودگی . (غیاث ) (آنندراج ) :
می رهم زین چارمیخ چارشاخ
می جهم در مسرح جان زین مناخ .

مولوی .


تا برون ناید از این ننگین مناخ
کی شود خویش خوش و صدرش فراخ .

مولوی .


زین مقام ماتم ننگین مناخ
نقل افتادش به صحرای فراخ .

مولوی .


کاندرین فرصت کم افتد این مناخ
تو ز یارانی و وقت تو فراخ .

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 111).


|| عامه به وضع مکانی از جهت اعتدال یا عدم اعتدال و موافقت و عدم موافقت آن با بهداشت استعمال کنند و گویند: «مناخ موضع کذا، طیب او خبیث ». ج ، مناخات . و شاید که «المانک » فرنگی مأخوذ از این کلمه است . (از محیطالمحیط). آب و هوا.

پیشنهاد کاربران

مُناخ:استراحت
( ( این زمین و آسمان بس فراخ
سخت تنگ آمد به هنگام مُناخ ) )
( مثنوی مولوی ، دفتر 3 ، محمد استعلامی ، چاپ اول 1363، ص 372 )



کلمات دیگر: