کلمه جو
صفحه اصلی

امحاء

فارسی به انگلیسی

wiping out, effacement, annihilation, obliteration

مترادف و متضاد

evanescence (اسم)
ناپدیدی، امحاء، ناپایداری، محو تدریجی، فقدان تدریجی، غیب زدگی، زوال تدریجی

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ناپدید کردن ، نابود کردن .

لغت نامه دهخدا

امحاء. [ اِ ] ( ع مص ) محو کردن. ناپدید کردن. از میان بردن چیزی. ( فرهنگ فارسی معین ).

امحاء. [ اِم ْ م ِ ]( ع مص ) از میان رفتن اثر چیزی. پاک گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

امحاء. [ اِ ] (ع مص ) محو کردن . ناپدید کردن . از میان بردن چیزی . (فرهنگ فارسی معین ).


امحاء. [ اِم ْ م ِ ](ع مص ) از میان رفتن اثر چیزی . پاک گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


پیشنهاد کاربران

مصدر عربی باب افعال از ریشه محو به معنی محو کردن - ساختن

- در محاق افتادن ؛ دچار محاق شدن. کاستی و باریکی و تاریکی گرفتن :
تا که روی همچو ماهش دیده ام
ماه بختم در محاق افتاده است.

عطار


کلمات دیگر: