مغند. [ م ُ غ ُ ] ( اِ ) گلوله.( از جهانگیری ). غلوله. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی گلوله باشد مطلقاً. ( برهان ). به معنی گلوله باشد یعنی هرچیز گرد و مدور. || گرهی را گویند که در میان گوشت می باشد و آن را غدد می گویند. ( برهان ). چیزی را گویند که در میان گوشت به هم رسد و درد نکند و به عربی غدد گویند و مغنده نیز به همین معنی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به مغنده شود. || هر چیز ممزوج و درهم آمیخته. ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). || بازار اسب فروشی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مغنده شود.
مغند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۱. دمل، غده.
۲. عقده، گره.
۳. هرچیز گرد مانند گلوله.
۲. عقده، گره.
۳. هرچیز گرد مانند گلوله.
کلمات دیگر: