۱ - مگس کوچک . ۲ - آنچه شبیه مگس باشد . ۳ - گوی کوچکی که در آخر لوله تفنگ و مسلسل ( سبک و سنگین ) نصب شده و تیر انداز بهنگام نشانه گیری خط بصر خود را با راس آن و زیر هدف میزان کند .
مگسک
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مَ گَ سَ ) (اِ. ) زایدة کوچکی در نوک لولة اسلحه برای هدف گیری .
لغت نامه دهخدا
مگسک. [ م َ گ َ س َ ] ( اِ مصغر ) مگس خرد. ( ناظم الاطباء ). نوعی مگس خرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ذروح. ( تفلیسی ). گوژخار. کوژخار. کاغنه. عروسک. باغوجه. ذروح ( واحد ذراریح ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ذروح و ذراریح شود. || نوعی خال که زنان به رخسار کنند. قسمی خال که بر چهره نهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || زایده ای است بر سر لوله سلاح آتشین که به مدد آن نشانه روی و تیراندازی کنند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). زائده ای است کوچک در انتهای لوله تفنگ و مسلسل و جز اینها که به هنگام تیراندازی خط بصر خود را با رأس آن و زیر هدف میزان کنند. و رجوع به مگس ( معنی آخر ) شود.
فرهنگ عمید
۱. برجستگی کوچکی در سر لولۀ سلاح های گرمِ سبک که برای دقت در نشانه گیری.
۲. (زیست شناسی ) = ذراریح
۲. (زیست شناسی ) = ذراریح
پیشنهاد کاربران
مگسک: [ اصطلاح شکار] شاخص برآمده کوچک فلزی روی انتهای جلوی لوله سلاح که در نشانه روی بکار می آید.
کلمات دیگر: