مترادف ممدود : کشیده، طولانی، دراز، گسترده، وسیع
ممدود
مترادف ممدود : کشیده، طولانی، دراز، گسترده، وسیع
فارسی به انگلیسی
extanded, marked with the sigen
مترادف و متضاد
کشیده
طولانی، دراز
گسترده، وسیع
۱. کشیده
۲. طولانی، دراز
۳. گسترده، وسیع
فرهنگ فارسی
( اسم ) کشیده شده . یا ظل ممدود . سایه دراز : [ بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت .. ] ( کشف الاسرار ۵۴۵ : ۲ )
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- الف ممدود ؛ در عربی الفی است که بعد از آن همزه باشد، چنانکه در کساء و رداء. ( از تعریفات جرجانی ). مقابل الف مقصور یا مقصوره.
- ظِل ممدود ؛ سایه دراز و همیشه. ( مهذب الاسماء ). سایه کشیده و همیشه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و ظِل ة ممدود. و ماء مسکوب. ( قرآن 30/56-31 ). بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت. ( کشف الاسرار ج 2 ص 545 ).
- ممدود شدن ؛ امتداد یافتن. کشیده شدن.
- ممدود کردن ؛ کشیدن. امتداد دادن.
- || گستردن.
|| دارای علامت مد. ( ناظم الاطباء ). || از اصطلاحات هیأت است. رجوع به شرح دیوان انوری تألیف شهیدی ص 164 و 176 شود.
ممدود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ واسطی ربابی. بدو مثل می زدند در معرفت موسیقی با رباب. به سال 638 هَ. ق. در بغداد درگذشت. ( از تاج العروس ج 1 ص 263 ).
ممدود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ واسطی ربابی . بدو مثل می زدند در معرفت موسیقی با رباب . به سال 638 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از تاج العروس ج 1 ص 263).
ممدود. [ م َ ] (ع ص ) کشیده و دراز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیده شده : سایه ٔ همایونش بر همه ٔ جهانیان ممدود. (یادداشت مرحوم دهخدا). بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت . (کشف الاسرار ج 2 ص 545).
- الف ممدود ؛ در عربی الفی است که بعد از آن همزه باشد، چنانکه در کساء و رداء. (از تعریفات جرجانی ). مقابل الف مقصور یا مقصوره .
- ظِل ّ ممدود ؛ سایه ٔ دراز و همیشه . (مهذب الاسماء). سایه ٔ کشیده و همیشه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و ظِل ة ممدود. و ماء مسکوب . (قرآن 30/56-31). بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت . (کشف الاسرار ج 2 ص 545).
- ممدود شدن ؛ امتداد یافتن . کشیده شدن .
- ممدود کردن ؛ کشیدن . امتداد دادن .
- || گستردن .
|| دارای علامت مد. (ناظم الاطباء). || از اصطلاحات هیأت است . رجوع به شرح دیوان انوری تألیف شهیدی ص 164 و 176 شود.
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] کشیده و دراز.
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
مدد (۳۲ بار)
«مَمْدُود» از مادّه «مَدّ» در اصل به معنای «کشیده» است که در اینجا ناظر به گستردگی، حجم اموال او یا کشش از نظر زمان و یا از نظر مکان است. بعضی گفته اند: اموال او (ولید) به قدری گسترده بود که در فاصله مکّه و طائف شتران بسیار و اسب های فراوان و مستغلات زیاد داشت. و بعضی گفته اند: باغ ها و مزارعی داشت که غلات یکی تمام نشده دیگری می رسید، به علاوه دارای صدهزار دینار طلا بود، و همه این معانی در کلمه «مَمْدُود» جمع است.