کلمه جو
صفحه اصلی

امطار

فرهنگ فارسی

بارانها، جمع مطر
۱ - ( مصدر ) باران آمدن فرو باریدن . ۲ - ( مصدر ) بارانیدن باران .
بارانیدن . باریدن

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ مطر، باران ها.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) باران آمدن . ۲ - (مص م . ) بارانیدن .

( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ مطر؛ باران ها.


( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باران آمدن . 2 - (مص م .) بارانیدن .


لغت نامه دهخدا

امطار. [ اِ ] ( ع مص ) بارانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). باریدن. ( بمعنی متعدی آن ). ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). باران باریدن و بارانیدن. ( آنندراج ). گویند: امطر اﷲ السماء و امطرهم اﷲ علیهم ؛ و گفته نمی شود مگر در عذاب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مَطَرَ در خیر و رحمت و اَمطَرَ در عذاب و شر گفته میشود. ( از اقرب الموارد ). || عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر؛ تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): کلمت فلاناً فامطر و استطمر؛ خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. ( از اقرب الموارد ). || باران رسیده یافتن جای را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جایی را باران دیده یافتن. ( از اقرب الموارد ).

امطار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مطر. ( اقرب الموارد )( منتهی الارب ). بارانها. ( غیاث اللغات ) :
وین ابر خداوند جهان را بهوا بر
بنده ست و مطیعست بباریدن امطار.
ناصرخسرو.
از اِثارات غبار و تزاحم امطار متأذی میشدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ مَطر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مطر شود.

امطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مطر. (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). بارانها. (غیاث اللغات ) :
وین ابر خداوند جهان را بهوا بر
بنده ست و مطیعست بباریدن امطار.

ناصرخسرو.


از اِثارات غبار و تزاحم امطار متأذی میشدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ مَطر. (ناظم الاطباء). رجوع به مطر شود.

امطار. [ اِ ] (ع مص ) بارانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). باریدن . (بمعنی متعدی آن ). (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). باران باریدن و بارانیدن . (آنندراج ). گویند: امطر اﷲ السماء و امطرهم اﷲ علیهم ؛ و گفته نمی شود مگر در عذاب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَطَرَ در خیر و رحمت و اَمطَرَ در عذاب و شر گفته میشود. (از اقرب الموارد). || عرق آوردن پیشانی کسی . گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر؛ تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کلمت فلاناً فامطر و استطمر؛ خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد). || باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی را باران دیده یافتن . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

باراندن؛ بارانیدن؛ فروباریدن.


= مطر
باراندن، بارانیدن، فروباریدن.

مطر#NAME?



کلمات دیگر: