کلمه جو
صفحه اصلی

ملحمه

عربی به فارسی

رزمي , حماسي , شعر رزمي , حماسه , رزم نامه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فتنه شورش . ۲ - جنگی بزرگ که در آن گروه بسیاری کشته شوند جمع : ملاحم .
تانیث ملحم . ادویه ملحمه دارو ها گوشت رویاند .

فرهنگ معین

(مَ حَ مَ یا مِ ) [ ع . ملحمة ] (اِ. ) فتنه ، شورش .

لغت نامه دهخدا

ملحمة. [ م ُ ل َح ْ ح ِ م َ ] (ع ص ) تأنیث ملحم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ملحم شود.
- ادویه ٔ ملحمة ؛ داروها که گوشت رویاند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فی الادویة الملحمة للجراحات . (قانون ابوعلی سینا از یادداشت ایضاً). و رجوع به ملحم شود.


ملحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع اِ) فتنه و شورش و حرب بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فتنه و شورش و جنگ بزرگ . ج ، ملاحم . (ناظم الاطباء). وقعه ٔ عظیمه در فتنه . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملحمه شود.
- نبی الملحمة ؛ پیغمبر قتال یا پیمبر صلاح و تألیف مردم . (منتهی الارب ). نبی القتال او نبی الاصلاح و تألیف الناس کانه یؤلف امر الامة. (ناظم الاطباء). از القاب پیغمبر اسلام است . (از اقرب الموارد).
|| حربگاه . (مهذب الاسماء). || صلاح واصلاح . || ترتیب و انتظام امور. (ناظم الاطباء).


( ملحمة ) ملحمة. [ م َ ح َ م َ ] ( ع اِ ) فتنه و شورش و حرب بزرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فتنه و شورش و جنگ بزرگ. ج ، ملاحم. ( ناظم الاطباء ). وقعه عظیمه در فتنه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ملحمه شود.
- نبی الملحمة ؛ پیغمبر قتال یا پیمبر صلاح و تألیف مردم. ( منتهی الارب ). نبی القتال او نبی الاصلاح و تألیف الناس کانه یؤلف امر الامة. ( ناظم الاطباء ). از القاب پیغمبر اسلام است. ( از اقرب الموارد ).
|| حربگاه. ( مهذب الاسماء ). || صلاح واصلاح. || ترتیب و انتظام امور. ( ناظم الاطباء ).

ملحمة. [ م ُ ل َح ْ ح ِ م َ ] ( ع ص ) تأنیث ملحم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ملحم شود.
- ادویه ملحمة ؛ داروها که گوشت رویاند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : فی الادویة الملحمة للجراحات. ( قانون ابوعلی سینا از یادداشت ایضاً ). و رجوع به ملحم شود.
ملحمه. [ م َ ح َ م َ / م ِ ] ( ع اِ ) فتنه و جنگ عظیم. ( غیاث ). حرب بزرگ. جنگ عظیم. ج ، ملاحم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ملحمة : سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150 ).
بردویدی چون کدو فوق همه
کو ترا پای جهاد و ملحمه.
مولوی.
گر تو باشی تنگ دل از ملحمه
تنگ بینی جوّ دنیا را همه.
مولوی.
رنج یک جزوی ز تن رنج همه است
گر دم صلح است یا خودملحمه است.
مولوی.
این قدر خود درس شاگردان ماست
کر و فر ملحمه ما تا کجاست.
مولوی.
و رجوع به ملحمة شود.
- بی ملحمه ؛ بدون جنگ. بی جدل و ستیزه :
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه.
مولوی.
نک درافتادیم در خندق همه
خسته و کشته بلا بی ملحمه.
مولوی.
|| جای جنگ عظیم. ( غیاث ). حربگاه. رزمگاه. معرکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

ملحمه . [ م َ ح َ م َ / م ِ ] (ع اِ) فتنه و جنگ عظیم . (غیاث ). حرب بزرگ . جنگ عظیم . ج ، ملاحم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمة : سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 150).
بردویدی چون کدو فوق همه
کو ترا پای جهاد و ملحمه .

مولوی .


گر تو باشی تنگ دل از ملحمه
تنگ بینی جوّ دنیا را همه .

مولوی .


رنج یک جزوی ز تن رنج همه است
گر دم صلح است یا خودملحمه است .

مولوی .


این قدر خود درس شاگردان ماست
کر و فر ملحمه ٔ ما تا کجاست .

مولوی .


و رجوع به ملحمة شود.
- بی ملحمه ؛ بدون جنگ . بی جدل و ستیزه :
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه .

مولوی .


نک درافتادیم در خندق همه
خسته و کشته ٔ بلا بی ملحمه .

مولوی .


|| جای جنگ عظیم . (غیاث ). حربگاه . رزمگاه . معرکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ عمید

فتنه، شورش.

دانشنامه عمومی

ملحمه (روستا). ملحمه به عربی ( اَلمَلحَمَة )، روستایی است در ناحیهٔ (قری الحدا)، در عزلهٔ (المخادر) وأعمال آب ،، از توابع استان اِب در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۱۰۹) نفر (۵ خانوار) می باشد.


کلمات دیگر: