ملتوی
فارسی به انگلیسی
sigmold
wrapped, rolled, twisted, crooked, [fig.] intricate
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - بخود پیچنده پیچ در پیچ شونده . ۲ - نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود .
فرهنگ معین
(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به خود پیچیده ، پیچ در پیچ شونده . ۲ - نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود.
لغت نامه دهخدا
ملتوی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) پیچیده و پیچ درپیچ شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تافته و دوتاه شده و خمیده و کج و پیچیده و پیچ درپیچ. ( ناظم الاطباء ). به هم پیچیده. در هم پیچیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و کوکا ایلکای با لشکرهایی همه پیچ و کین از راههایی که چون عهد بدگوهران تُند و تاب بود و ملتوی. ( جهانگشای جوینی ج 3 صص 120 - 121 ).
جمله گفتند ای شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاطی ملتوی است.
گفته شد در ابتدای مثنوی.
جمله گفتند ای شغالک حال چیست
که ترا در سر نشاطی ملتوی است.
مولوی.
ذکر استثنا و جزم ملتوی گفته شد در ابتدای مثنوی.
مولوی.
|| برخودپیچیده. ( ناظم الاطباء ). || نوعی از حرکت نبض که همچون ریسمان پیچیده محسوس شود. ( غیاث ) ( آنندراج ). || روی گردانیده. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح صرف ) بر لفیف مفروق اطلاق شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سست و کاهل در کار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به التواء شود.فرهنگ عمید
به خود پیچیده، پیچ خورده، پیچ درپیچ.
کلمات دیگر: