کلمه جو
صفحه اصلی

ممتهن

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) خوار کرده ۲ - ( صفت ) پست ناچیز .
نعت فاعلی از امتهان . بکار خدمت دارنده یا بخدمت داشته شونده .

فرهنگ معین

(مُ تَ هَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) خوار کرده . ۲ - (ص . ) پست ، ناچیز.

لغت نامه دهخدا

ممتهن. [ م ُ ت َ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از امتهان. ( از منتهی الارب ). به کار خدمت دارنده. ( آنندراج ). || به خدمت داشته شونده. ( آنندراج ). آنکه به کار خدمت داشته می شود و خادم و در خدمت درآمده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به امتهان شود.

ممتهن. [ م ُ ت َ هََ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از امتهان. ( از منتهی الارب ). خوارکرده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خوار. بی مقدار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : هر کجا همایی است در چنگال جغدی ممتهن است. ( جهانگشای جوینی ).
پس از این رو علم سحر آموختن
نیست ممنوع و حرام و ممتهن.
مولوی.
گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن.
مولوی.
گفت حاشا از من و از جنس من
که بگردیم از دروغی ممتهن.
مولوی.
و رجوع به امتهان شود.

ممتهن . [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتهان . (از منتهی الارب ). خوارکرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوار. بی مقدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر کجا همایی است در چنگال جغدی ممتهن است . (جهانگشای جوینی ).
پس از این رو علم سحر آموختن
نیست ممنوع و حرام و ممتهن .

مولوی .


گه ز طاق طاق گردنها زدن
طاق طاق جامه کوبان ممتهن .

مولوی .


گفت حاشا از من و از جنس من
که بگردیم از دروغی ممتهن .

مولوی .


و رجوع به امتهان شود.

ممتهن . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از امتهان . (از منتهی الارب ). به کار خدمت دارنده . (آنندراج ). || به خدمت داشته شونده . (آنندراج ). آنکه به کار خدمت داشته می شود و خادم و در خدمت درآمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به امتهان شود.


فرهنگ عمید

۱. خوار شده.
۲. خوار، پست، ناچیز.


کلمات دیگر: