ممضی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - در گذراننده ۲ - امضائ کننده .
راه . بارنده باران .
فرهنگ معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) درگذراننده ، امضاءکننده .
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) درگذراننده ، امضاءکننده .
(مُ مْ ضا) [ ع . ] (اِمف .) 1 - رایج کرده ، درگذرانیده . 2 - امضا کرده .
لغت نامه دهخدا
- ممضی داشتن ؛ پذیرفتن و به علامت موافقت امضا کردن و مقرر داشتن : اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. ( تذکرةالملوک ص 8 ).
ممضی. [ م َ ضی ی ] ( ع ص ) گذشته شده و روان کرده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
ممضی. [ م َ ضا ] ( ع اِ ) راه. ( مهذب الاسماء ). مَمشی. ( مهذب الاسماء ).
ممضی . [ م َ ضا ] (ع اِ) راه . (مهذب الاسماء). مَمشی . (مهذب الاسماء).
ممضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) گذشته شده و روان کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ممضی . [ م ُ ضا ] (ع ص ) رایج کرده و درگذرانیده و جایزداشته و امضاکرده . (ناظم الاطباء) : اکنون همه دانستند که قضاء حق واقع و حکم الهی ممضی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 454). بنام ایشان مجری و ممضی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 121). و امور مملکت و مصالح ولایت بر همان طریقه و ضابطه مجری و ممضی . (جامعالتواریخ رشیدی ). و مواجب و انعام و ملازمت اطبا به تصدیق و تجویز و عرض مشارالیه ممضی . (تذکرةالملوک ص 20).
- ممضی داشتن ؛ پذیرفتن و به علامت موافقت امضا کردن و مقرر داشتن : اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. (تذکرةالملوک ص 8).
فرهنگ عمید
۲. قابل اجرا.