نوعی از مخلصه و آن گیاهی است بسیار خشن و درشت . گلش کبود و تخمش سیاه است . در سنگستان و کوهستان روید .
الوج
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( آلوج ) آلوج. ( اِ ) آلج. آژْدَف. اَژْدَف. زُعرور.
الوج. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن. گل آن کبود و تخمش سیاه است. در سنگستان و کوهستان میروید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است. ( از تحفه حکیم مؤمن ص 32 ). زعرور. نَمتَک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). و رجوع به زعرور شود.
الوج. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن. گل آن کبود و تخمش سیاه است. در سنگستان و کوهستان میروید. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است. ( از تحفه حکیم مؤمن ص 32 ). زعرور. نَمتَک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). و رجوع به زعرور شود.
الوج . [ اَ ] (اِ) نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن . گل آن کبود و تخمش سیاه است . در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج ). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ص 32). زعرور. نَمتَک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). و رجوع به زعرور شود.
فرهنگ عمید
گیاهی خشن و درشت، با گل های کبود، و تخم های سیاه که در سنگلاخ ها می روید.
کلمات دیگر: