( صفت ) ناوک افکن : ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست جزجان من خدنگ بلا را نشانه نیست . ( امیرخسروفرنظا.لغ. )
ناوک زن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ناوک زن. [ وَ زَ ] ( نف مرکب ) ناوک انداز. تیرانداز. ( از آنندراج ) ( بهار عجم ). ناوک زننده :
ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست
جز جان من خدنگ بلا را نشانه نیست.
بر آن خاکی که پای آن سبک پی را نشان باشد.
ناوک زنی چو غمزه او در زمانه نیست
جز جان من خدنگ بلا را نشانه نیست.
امیرخسرو ( از فرهنگ نظام ).
دمد تیر و جهد زین نه سپر بی دست ناوک زن بر آن خاکی که پای آن سبک پی را نشان باشد.
وحشی.
کلمات دیگر: