اماسیده
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
فرهنگ فارسی
( آماسیده ) ( اسم ) متورم ورم کرده باد کرده آماهیده .
لغت نامه دهخدا
( آماسیده ) آماسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) متوَرّم. منتفخ. متهبج. آماهیده. بادکرده. ورم کرده. پُف کرده. برآماسیده. تمیده : باثعالشفه ؛ آماسیده لب. ( ربنجنی ).
فرهنگ عمید
( آماسیده ) ورم کرده، بادکرده، پف کرده.
جدول کلمات
آماسیده
متورم
متورم
پیشنهاد کاربران
متورم
کلمات دیگر: