مناب
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) جانشین کسی شدن نیابت کردن . یا نایب من . جانشین قایم مقام .
وکیل و قایم مقام . مناب فیه کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشندد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- نایب مناب ؛ قائم مقام. جانشین. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : تا به جایی رسد که یک بیت او نایب مناب قصیده ای شود. ( دیوان حافظ، مقدمه جامع دیوان چ قزوینی ص صط ). رجوع به نائب مناب شود.
مناب. [ م ُ ] ( ع ص ) وکیل و قایم مقام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- مناب فیه ؛ کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مناب . [ م َ ] (ع مص ) به جای کسی ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای کسی ایستادن و قائم مقام شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ایستادن به جای کسی . (غیاث ). || بازگشتن از گناه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). توبه کردن . (از اقرب الموارد). || لازم گرفتن بندگی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) راه به سوی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای استادن . (غیاث ) (آنندراج ).
- نایب مناب ؛ قائم مقام . جانشین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا به جایی رسد که یک بیت او نایب مناب قصیده ای شود. (دیوان حافظ، مقدمه ٔ جامع دیوان چ قزوینی ص صط). رجوع به نائب مناب شود.
مناب . [ م ُ ] (ع ص ) وکیل و قایم مقام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- مناب فیه ؛ کاری که در آن کسی را وکیل کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
نایبمناب#NAME?