کلمه جو
صفحه اصلی

العوبه

لغت نامه دهخدا

( العوبة ) العوبة. [ اُ ب َ ] ( ع اِ ) بازی. ( السامی فی الاسامی ). بازیچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بازی است از بازیها. ( مهذب الاسماء ). لَعِب. ( اقرب الموارد ). ج ، اَلاعیب. ( مهذب الاسماء ) ( متن اللغة ). || صاحب منتهی الارب بمعنی زن بازیگر نیز آورده است ولی این معنی در فرهنگهای معتبر دیده نشد.

العوبة. [ اُ ب َ ] (ع اِ) بازی . (السامی فی الاسامی ). بازیچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازی است از بازیها. (مهذب الاسماء). لَعِب . (اقرب الموارد). ج ، اَلاعیب . (مهذب الاسماء) (متن اللغة). || صاحب منتهی الارب بمعنی زن بازیگر نیز آورده است ولی این معنی در فرهنگهای معتبر دیده نشد.


فرهنگ عمید

۱. بازی.
۲. بازیچه.


کلمات دیگر: