بقیه تنه خرمابن
جمز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جمز. [ ج َ ]( ع مص ) استهزا کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فعل آن از باب نصر است. ( منتهی الارب ). || رفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دویدن و شتاب کردن. ( اقرب الموارد ). نوعی از رفتار بشتاب که کم از حضر و فوق از عنق باشد. ( منتهی الارب ).
جمز. [ ج َ ] ( ع اِ ) بقیه تنه خرمابن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جُموز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جمز. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بقیه تنه خرمابن. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.
جمز. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ جُمَزة. ( منتهی الارب ). رجوع به جمزة شود.
جمز. [ ج َ ] ( ع اِ ) بقیه تنه خرمابن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، جُموز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جمز. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بقیه تنه خرمابن. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.
جمز. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ جُمَزة. ( منتهی الارب ). رجوع به جمزة شود.
جمز. [ ج َ ] (ع اِ) بقیه ٔ تنه ٔ خرمابن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، جُموز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جمز. [ ج َ ](ع مص ) استهزا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ). || رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دویدن و شتاب کردن . (اقرب الموارد). نوعی از رفتار بشتاب که کم از حضر و فوق از عنق باشد. (منتهی الارب ).
جمز. [ ج ُ ] (ع اِ) بقیه ٔ تنه ٔ خرمابن . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
جمز. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ جُمَزة. (منتهی الارب ). رجوع به جمزة شود.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۳°۳۸′۲″ شمالی ۵۶°۵۳′۵۹″ شرقی / ۳۳٫۶۳۳۸۹°شمالی ۵۶٫۸۹۹۷۲°شرقی / 33.63389; 56.89972
جمز، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان طبس استان خراسان جنوبی ایران.
این روستا در دهستان منتظریه قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۵۲۵ نفر (۱۳۸ خانوار) بوده است.
جمز، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان طبس استان خراسان جنوبی ایران.
این روستا در دهستان منتظریه قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۵۲۵ نفر (۱۳۸ خانوار) بوده است.
wiki: جمز
پیشنهاد کاربران
در لهجه شهرستانهای استان فارس در جَمَزِ به معنی در عَوَضِ ، به جایِ ، یک نوع جایگزینی، به خاطر، در مقابلِ فلان چیز مورد استفاده قرار می گیرند.
این مبلغ پول را به شما میدهم در جَمَزِ کاری که برامون کردید.
فلان چیز را در جَمَزِ فلان چیز به شما می دهم.
یعنی به جایِ ، در مقابلِ
این مبلغ پول را به شما میدهم در جَمَزِ کاری که برامون کردید.
فلان چیز را در جَمَزِ فلان چیز به شما می دهم.
یعنی به جایِ ، در مقابلِ
کلمات دیگر: